نوشته‌ها

چگونه هویت برند خود را توسعه دهیم؟

اگر می خواهید کسب و کار خود را به یک برند شناخته شده و محبوب در بین افراد جامعه تبدیل کنید، نیاز به انجام اقداماتی دارید که به نظر ساده می آیند. اما اجرای آنها در عمل داستان پیچیده ای محسوب می شود. با انجام راهکارهای زیر می توانید هویت برند خود را به طور محسوس توسعه دهید.

مراحل توسعه هویت برند

مرحله1: تحقیق

اولین قدم در ایجاد هویت برند، تکمیل تحقیقات بازار است. شما باید چند موضوع را در این زمینه برای خود روشن نموده و درک کنید:

  1. مخاطب:
    کاملا واضح است که افراد مختلف، نیازهای متفاوتی دارند. شما نمی توانید یک محصول را همانطور که برای یک دانشجو عرضه می کنید، برای یک نوجوان عرضه کنید. بنابراین شناخت مخاطبان یک کسب و کار برای ایجاد یک برند محبوب بسیار مهم است.
  2. ارزش پیشنهادی و رقابت:
    چه چیزی سبب منحصر به فرد بودن کسب و کار شما در صنعت خودتان می گردد؟ چه پیشنهادهایی می توانید به مصرف کنندگان ارائه دهید که سایرین نمی توانند ارائه دهند؟ آگاهی از تفاوت های بین شما و رقیبانتان به شما برای تبدیل به یک برند موفق کمک زیادی خواهد کرد.
  3. ماموریت:
    شما می دانید که کسب و کارتان چه چیزی ارائه می دهد، اما باید اطمینان حاصل کنید که مخاطبانتان نیز از این موضوع به خوبی آگاه هستند. بنابراین باید اهداف و ماموریت خود را به خوبی برای مشتریان شرح دهید.
  4. شخصیت:
    از نوع رنگ ها و تصاویر خود می توانید برای نشان دادن برند خود استفاده کنید و برای آن یک شخصیت متناسب با کسب و کار خود ایجاد کنید.
    تحقیقات ممکن است خسته کننده باشد، اما هرچه بیشتر در مورد کسب و کار خود بدانید، هویت برند شما قوی تر خواهد بود.

مرحله2: طراحی

هنگامی که از زیر و بم کسب و کار خود آگاهی پیدا کردید، وقت آن رسیده که برند خود را به مرحله پویایی برسانید و آن را در معرض دید مخاطبان قرار دهید. مواردی که در این خصوص باید رعایت نمایید به شرح زیر می باشد:

  • لوگو: اگرچه لوگو به طور کامل نشان دهنده هویت برند نیست، اما یک عنصر حیاتی در روند ایجاد هویت برند می باشد. لوگو در همه بخش های کسب و کار شما از قبیل وب سایت، کارت ویزیت و تبلیغات آنلاین شما وجود خواهد داشت.
  • رنگ بندی: ایجاد یک پالت رنگ، راهی مناسب برای توسعه هویت برند شماست. این کار به شما این اجازه را می دهد که بتوانید طرح های منحصر به فردی برای کسب و کارتان ایجاد کنید در حالیکه به هویت برند خود وفادار باشید.
  • قالب ها: احتمالا شما همه روزه ایمیل هایی ارسال می کنید، نامه هایی می نویسید و کارت ویزیت های خود را به مشتریان بالقوه می دهید. ایجاد یک قالب یکپارچه و منظم برای تمامی این موارد به کسب و کار شما یک حس یکپارچگی و اعتبار می بخشد و برند شما را حرفه ای تر جلوه می دهد.
  • ثبات: همانطور که در نکات فوق ذکر شده است، یکپارچگی و ثبات چیزی است که می تواند سبب موفقیت هویت برند یا شکست آن شود. بنابراین در کسب و کار خود از قالب ها و طراحی های هماهنگ استفاده کنید.
  • مستندات: یکی از موثرترین راهها برای اطمینان از اینکه یک کسب و کار به قوانین حرفه ای خود پایبند است، ایجاد مجموعه ای از دستورالعمل ها برای برند است که همه باید و نباید ها را برای استفاده از برند شما مستند می کند.

مرحله 3: ادغام

اکنون که برند خود را برای کسب و کارتان ایجاد کرده اید و تمام اقدامات لازم را برای توسعه آن انجام داده اید، آماده هستید تا بتوانید برند خود را در جامعه ادغام نموده و معرفی نمایید.

با بیان کردن داستان چگونگی آغاز کسب و کار خود می توانید رابطه احساسی خوبی با مشتریان خود برقرار کنید و پایه گذار یک رابطه تجاری محکم با آنها باشید. همچنین با استفاده از ابزارهایی همچون تبلیغات و شبکه های اجتماعی می توانید ارتباط خود را با مخاطبان افزایش دهید و خود را در معرض دید مشتریان بیشتری قرار دهید.

مرحله 4: دانستن چیزهایی که باید از آنها اجتناب کنید

شما می توانید تمام موارد فوق را برای ایجاد یک هویت برند قوی دنبال کنید. اما چنانچه مرتکب هریک از اشتباهات زیر بشوید، ممکن است هویت برند شما با شکست مواجه شود.

  1. پیام های گیج کننده به مشتریان خود ندهید:
    بدانید که چه چیزی می خواهید بگویید و از زبان و تصاویر مناسبی برای بیان آن استفاده کنید. چون یک پیام برای شما معنادار است لزوما به این معنا نیست که برای مخاطبانتان هم قابل فهم باشد.
  2. از رقبای خود کپی نکنید:
    حوزه کاری شما ممکن است دارای شرکت های مشابهی باشد و از آنجا که شما در حال فروش محصول و خدمات مشابه با آنها هستید، نباید دقیقا از رفتار آنها برای فروش محصول خود الگو بگیرید. بلکه باید با بررسی نقاط ضعف و قوت آنها ایده های جدیدی برای فروش محصولات برند خود بگیرید.
  3. هماهنگی میان آنلاین و آفلاین را از دست ندهید:
    ملزومات چاپی شما ممکن است کمی متفاوت از فعالیت های آنلاین شما نظیر سایت و شبکه های اجتماعی باشند. اما رنگها، نوع، موضوع و پیام شما باید هماهنگی کافی با یکدیگر داشته باشند.

مرحله 5: نظارت بر برند خود

همانند سایر جنبه های بازاریابی، شما بدون دانستن معیارهای کلیدی نمی توانید تشخیص دهید که چه کاری باید انجام دهید. گوگل آنالیتیکس، کامنت ها، نظرسنجی، بحث های شکل گرفته در رسانه های اجتماعی و… مواردی هستند که به شما در نظارت بر برندتان کمک شایانی خواهند کرد و شما قادر خواهید بود از دیدگاه مردم نسبت به برند خود آگاه شوید و تغییراتی را در سیاست های کاری خود در صورت نیاز اعمال کنید.

7 روش میانبر برای سریعتر دیده شدن برند شما

تلاش برای دیده شدن تمام چیزی است که شما در زمان راه اندازی یک شرکت و یک برند در هر کجای دنیا مدنظر دارید. دیده شدن برند توسط مردم برای شما ترافیک بیشتری از مشتریان را به همراه دارد و به افزایش شهرت شما کمک می کند.

بدون دیده شدن برند توسط توده های مردم، حتی بهترین شرکت ها با بهترین محصولات نیز نمی توانند مدت طولانی در بازار رقابتی فعلی دوام بیاورند.

مشکل اصلی که در بحث دیده شدن برند وجود دارد، عدم آگاهی از آن نیست. بلکه یافتن راهی برای تحقق آن بدون صرف زمان و هزینه قابل توجه است. بسیاری از استراتژی های بازاریابی و تبلیغاتی، ماه های زیادی برای به نتیجه رسیدن زمان نیاز دارند و برخی از آنها نیازمند هزینه های بسیار گزافی هستند. این موارد احتمالا با کسب و کار کوچک شما که چنین سرمایه گذاری کلانی نمی توانید برای آن انجام دهید، در تضاد می باشد.

خوشبختانه روش های میانبری برای سریعتر دیده شدن برند شما توسط مردم وجود دارد که این روش ها نیازی به اتلاف وقت و هزینه بسیار ندارند.

روشهایی که باعث سریعتر دیده شدن برند می شوند

تایید توسط منابع و افراد معتبر

اولین راه برای سریعتر دیده شدن برند این است که توسط یک منبع اینترنتی یا غیراینترنتی بسیار معتبر و پربازدید یک تاییدیه برای کیفیت محصولات خود بگیرید. برای مثال اگر یک محصول خاص تولید کرده اید، ایده خوبی است که نمونه ای از آن را به یک شخص معروف از قبیل بازیگر یا ورزشکار بدهید تا از آن استفاده کند. می توانید امیدوار باشید که او در صورت پسندیدن محصول در صفحات اجتماعی خود به محصول شما اشاره کند.

محتوای ویروسی(فراگیر)

یک راه بسیار جالب و جدید برای سریعتر دیده شدن برند ایجاد محتوای ویروسی است. محتوای ویروسی نوعی از محتوا است که به واسطه خلاقیتی که در ساخت آن بکار رفته، به سرعت در بین کاربران شبکه های اجتماعی به اشتراک گذاشته می شود و در مدت کوتاهی توسط عده زیادی از مردم مشاهده می شود.

دیده شدن برند-محتوای ویروسی

تنها مشکلی که این روش دارد این است که برای تولید محتوای ویروسی باید محتوا را کاربردی، هیجان انگیز، متمایز و با زمان مناسب تولید کنیم تا کاربران برای اشتراک گذاری آن رغبت داشته باشند. در صورت تولید موفقیت آمیز چنین محتوایی می توانید به سرعت برند خود را به مردم معرفی نمایید.

همکاری نیروهای انسانی

یک دیگر از روشهای دیده شدن برند توسط مردم که مشابه روش اول می باشد، این است که با یک شخص تاثیرگذار در زمینه کاری خود همکاری کنید و نظر مثبت او را نسبت به خود جلب کنید. این همکاری می تواند در اجرای یک پروژه کاری مشترک و مواردی از این قبیل باشد.

اما تفاوتی که این روش با روش اول دارد این است که دریافت تاییدیه توسط افراد فعال در زمینه کاری مشابه می تواند اعتبار بیشتری را بواسطه منابع و مخاطبان گسترده ای که این افراد در اختیار دارند، برای شما به ارمغان بیاورد.

سئوی محلی

یک استراتژی بلندمدت برای دیده شدن برند، سئوی محلی سایت است. تحقق این موضوع سبب جذب ترافیک بیشتر و افزایش اعتبار سایت می باشد. اما بزرگترین ایراد این روش مخصوصا برای کسب و کارهای تازه تاسیس این است که برای به نتیجه رسیدن کامل آن باید چندین ماه صبر کرد.

دیده شدن برند سئوی محلی

با این حال اگر شما بتوانید تمرکز خود را بر روی چند کلمه کلیدی بگذارید که در موقعیت جغرافیایی شما بیشترین میزان جستجو را دارند، قادر خواهید بود در مدت زمانی کوتاه تری رتبه سایت خود را ارتقا دهید. در این مدت می توانید برای خود یک استراتژی بلندمدت و بزرگتر برای رسیدن به رتبه های بهتر تدوین کنید.

حضور فعال در شبکه های اجتماعی

در بازاریابی شبکه های اجتماعی تقریبا هیچ مانعی برای ورود شما وجود ندارد. زیرا هر کسی می تواند در این رسانه ها حساب کاربری ایجاد کرده و به طور کاملا رایگان در آنها محتواگذاری نماید.

با این حال اگر می خواهید مخاطبان زیادی برای برند خود پیدا کنید، باید ماهها و سالها به طور منظم در این رسانه ها محتواگذاری کنید تا بتوانید ارتباط پایداری با مخاطبان خود برقرار کنید و از این طریق میزان دیده شدن برند خود را افزایش دهید.

از آنجایی که شما ممکن است زمان زیادی برای این کار نداشته باشید، می توانید با ترفندهایی مخاطبان را درگیر محتوای خود کنید. برای مثال می توانید با تعیین یک جایزه از آنها بخواهید که با ارسال عکسی از محصولات شما با یک هشتگ خاص به طور ناخواسته سبب بیشتر دیده شدن محتوای شما در سطح اینترنت شوند.

تبلیغات کلیکی

بطور کلی استفاده از این روش در بلندمدت به دلیل هزینه بر بودن توصیه نمی شود. زیرا در بهترین حالت هزینه مصرفی شما برای این روش با درآمد حاصل از آن تقریبا مساوی می شود و سود چندانی عاید شما نخواهد شد. این روش دیده شدن برند عمدتا برای تولید حجم گسترده ای از ترافیک برای سایت در مراحل اولیه راه اندازی آن می تواند مفید باشد.

دیده شدن برند تبلیغات کلیکی

مزیت این روش این است که شما فقط برای ترافیک دریافتی هزینه پرداخت می کنید. چنانچه مخاطبان خود را به درستی هدف قرار دهید و صفحات فرود مناسبی برای آنها طراحی کنید، در این صورت هر بازدیدکننده می تواند تبدیل به یک مشتری دائمی برای شما بشود.

جنجال آفرینی

یکی از روش های جالب برای دیده شدن برند شما جنجال آفرینی است. در این روش شما با تولید محتوایی که می تواند جنجالی باشد و اختلاف سلیقه زیادی در بین افراد مختلف ایجاد کند، یک بحث و جدل بین کاربران خود ایجاد کرده و آنها را به گونه ای درگیر محتوای خود می کنید.

بدیهی است که در استفاده از این روش باید احتیاط به خرج دهید. زیرا پرداختن به موضوعات نامناسب و نامرتبط فقط می تواند باعث از بین رفتن اعتبار برند شما بشود.

این روشهای میانبر خود به خود باعث موفقیت شما نخواهند شد. برخی از آنها در مراحل اولیه توسعه برند شما کاربرد دارند و برخی دیگر برای موفقیت در بلند مدت استفاده می شوند.

 

 

آیا پیام رسانی برند شما موثر است؟

پیام رسانی برند از طریق بسته بندی محصول پیچیدگی خاص خود را دارد. بنابراین بهتر است شما آن را پیچیده تر نکنید.

بسته بندی را به عنوان پل ارتباطی بین برند و مصرف کننده خود در نظر بگیرید زیرا دقیقا وظیفه اصلی بسته بندی همین است.

شما می خواهید که مصرف کنندگان محصول شما را بخرند. مصرف کنندگان نیز می خواهند بدانند که چرا باید محصول شما را خریداری کنند. بسته بندی محصول شما نقش پل ارتباطی بین این دو تفکر را ایفا می کند. زیرا بسته بندی محصول به عنوان نماینده برند شما و موارد مربوط به آن وظیفه پیام رسانی برند شما را ایفا می کند.

پیام رسانی برند توسط بسته بندی کار ساده ای نیست. اما با بکارگیری نکات زیر می توان تا حدود زیادی به تحقق آن کمک نمود:

بسته بندی چگونه با مخاطب صحبت می کند؟

هر جنبه از یک بسته اطلاعاتی را به مصرف کننده منتقل می کند. از ظاهر آن گرفته تا شیوه قرار گرفتن آن در قفسه هریک به نوعی پیام رسانی برند را انجام می دهند. برای کمی کاغذ و پلاستیک بد نیست درست است؟

اما بسته بندی صرفا برای پیام رسانی برند کافی نیست. یک بسته بندی موثر فراتر از نیازها و خواسته های مستقیم بازار هدف تاثیرگذار خواهد بود و اثرات آن منحصر به برند نخواهد بود. براساس تحقیقات صورت گرفته در بازار بسته بندی جهانی، تمایز برند برای بهبود تاثیرات بازاریابی یکی از دلایل استفاده از بسته بندی می باشد. بنابراین ضروری است که برندها به این موضوع توجه داشته باشند.

طراحی مشتری محور

پیام رسانی برند به شکل موثر به فهمیدن تجربیات و نیازهای بازار هدف شما وابسته است. دستیابی به این هدف یک فرآیند شناخته شده است که از آن به عنوان طراحی مشتری محور یاد می شود و رویکردی است که میزان علاقه مصرف کننده را در طول هر مرحله از طراحی مورد بررسی قرار می دهد.

این فرآیند با شناسایی نیازهای بازار هدف و بررسی پیام هایی که هر جنبه از بسته بندی در زمان دیده شدن به مخاطبان القا می کند آغاز می شود. وقتی بسته محصول باز می شود چه صدایی می دهد؟ توضیحات محصول چگونه بر روی بسته بندی قرار گرفته اند؟ جنس بسته بندی از کاغذ است یا پلاستیک؟ تمامی این موارد بر مشتریان شما و دیدگاه آنها در خصوص برند شما تاثیرگذار خواهند بود.

بسته بندی که با تجربه انسانی صحبت می کند

طراحی یک بسته بندی باید بر مبنای تجربه انسانی طراحی شود. به عبارتی در تمام جنبه های بسته بندی باید خواسته های مصرف کننده اعمال شود. مبنای پیام رسانی برند این است که احساسات مصرف کننده را بتوانیم به درستی در طراحی بسته بندی برانگیخته کنیم تا او برای خرید از ما ترغیب شود.

ارتباطات از طریق پیام رسانی برند

پیام رسانی برند اولین و آخرین راه برای برقراری ارتباط یک برند با مصرف کنندگان خود می باشد. با افزایش رقابت در زمینه خرده فروشی، برای برندها بسیار مهم است که بتوانند ارتباط بین مشتریان و بسته بندی محصولات خود را به خوبی حفظ کنند. با حفظ این ارتباط پیام رسانی برند به خوبی انجام خواهد شد و مشتریان پیام های یک برند را به صورت کاملا واضح خواهند شنید.

6 دلیل رایج ورشکستگی برندها

باور این موضوع ممکن است کمی سخت باشد اما برندهای معروفی همچون نوکیا، بلک بری، نورتل و بلاک باستر در سالهای اخیر یا ورشکسته شده اند و یا به شدت در حال نزدیک شدن به آن هستند.

اولین سوالی که ما به عنوان بازاریاب از خودمان می پرسیم این است که: چه اتفاقی افتاد؟ چگونه یک برند با آن همه شهرت و عظمت به یکباره در منجلاب سقوط گرفتار شد؟

یک بررسی دقیق ما را به دلایل تقریبا یکسانی در این رابطه می رساند. در ادامه برخی از دلایل ورشکستگی برندها به ترتیب توانایی رفع شدن بیان می گردند. دلایل ابتدایی تقریبا به راحتی قابل اصلاح و بهبود هستند و دلایل پایانی تقریبا راهی برای جبران ندارند.

دلایل ورشکستگی برندها

ساختن یک محصول به جای برند

شرکت های زیادی وجود دارند که محصولاتی استثنایی تولید می کنند اما هیچ برندی پیرامون آن نمی سازند. تیم مدیریتی این شرکت ها استراتژی فروش مشخصی دارند که عبارت است از: “ما یک محصول عالی با قیمت مناسب ارائه می دهیم.”

اما واقعیت این است که لزوما برد با تولید محصول بسیار خوب نخواهد بود.

کمبود ارتباطات برند

یکی دیگر از دلایل ورشکستگی برندها این است که بودجه بازاریابی برای ایجاد برند و رسیدن به یک چیز مفهوم دار کفایت نمی کند. در حقیقت برخی از مدیران بر این باورند که بازاریابی به نوعی دور ریختن پول محسوب می شود و چیزی که واقعا باعث فروش می شود، کیفیت و قیمت محصول است.

ارتباط مداوم پیام تبلیغاتی برند، کلید نفوذ به ذهن مصرف کنندگان است. برندهایی که در معرض دید نباشند، عملا وجود خارجی ندارند. بنابراین لازم است که با اختصاص دادن بودجه ای مناسب برای ارتباطات برند، خود را وارد رقابت با سایر برندها کنیم تا بتوانیم به تدریج آنها را کنار بزنیم.

عدم بهبود جایگاه برند در بازار و درجا زدن

این اصطلاح به این معنی است که برند در حال حاضر هیچ جایگاه مشخصی در بازار ندارد. این گونه برندها معمولا تنها به واسطه سابقه قبلی که دارند برای سود رسانی در بازار باقی می مانند اما در نهایت محکوم به نابودی هستند.

برند معروف Gap که در زمینه پوشاک فعالیت می کند، در سال 1969 راه اندازی شد و به سرعت تبدیل به نماد پوشاک جذاب و با قیمت مناسب در آمریکا شد.
اما در سالهای اخیر این برند در تلاش برای تعریف هویت خود بوده است و رقابت را به برندهای متمرکزی همچون H&M و Zara باخته است.

عدم توانایی نیروی انسانی برای رشد برند

همزمان با توسعه یک برند، چالش هایی که آن برند با آنها مواجه می شود نیز پیچیده تر می شود. بنابراین برخورداری از نیروی انسانی که توانایی مدیریت این چالش ها را داشته باشد یک اصل ضروری است. لذا مدیران یک کسب و کار باید بتوانند به خوبی این موضوع را مدیریت کنند و در صورت لزوم افراد جدیدی را به مجموعه خود اضافه کنند تا فشار کاری زیادی بر روی سایر کارمندان وارد نشود.

عدم توانایی رقابت با رقبا

حفظ رقابت با رقیبان همیشگی بسیار دشوار است. ویژگی های متمایز محصول شما به سرعت توسط رقیبانتان کپی می شود و تبدیل به وجه اشتراک بین محصولات شما و آنها خواهد شد.

بقای یک برند مستلزم نوآوری مداوم است.

اولین اشتباه برندهایی نظیر بلک بری این بوده است که مدیران آنها تغییرات بوجود آمده در بازار را درک نکردند. بلک بری مدت زمانی طولانی بر این باور بود که گوشی های لمسی تنها یک تب زودگذر در میان مردم است. آنها نتوانستند تکامل گوشی های هوشمند را از یک وسیله صرفا ارتباطی به یک ابزار کامل برای سرگرمی درک کنند.

عدم توانایی حفظ رقابت با سایر رقبا، قطعا منجر به ورشکستگی برندها خواهد شد. به خصوص در زمینه محصولاتی مانند موبایل که دائما با تغییرات گسترده ای مواجه می شوند، تقریبا غیرممکن خواهد بود که بتوانیم بازگشت دوباره ای به بازار داشته باشیم.

فریب دادن مشتریان

دو سال قبل بود که اعلام شد شرکت فولکس واگن به دلیل دستکاری در موتورهای خودروهای تولیدی خود، باعث شده است که اتومبیل ها تا 35 برابر حد مجاز آلودگی تولید کنند. اما با نصب یک نرم افزار در ماشین میزان آلودگی ایجاد شده را کاملا نرمال جلوه می دادند.

بسیاری از برندهای خودرو موفق به گذر از بحران های ناشی از نقص در ساخت محصولات خود شده اند. اما اقدام به فریب دادن عمدی مشتریان به منظور به دست آوردن سهم بازار باعث بروز آسیب های جبران ناپذیر برای برند می شود.

جمع بندی

عوامل متعددی وجود دارند که منجر به ورشکستگی برندها می شوند. عوامل فوق مسئولیت مدیران برندها را برای حصول اطمینان از اینکه کیفیت محصولاتشان در بلند مدت ثابت می ماند را دوچندان می کند.

چگونگی کشف مخاطبان هدف برند

بیشتر مدیران برندها از اهمیت برخورداری از یک تصویر دقیق از مخاطبان هدف آگاهی دارند. با این حال در بسیاری از موارد شاهد این هستیم که این مخاطبان در طول فعالیت های بازاریابی نادیده گرفته می شوند و تاثیر گذاری لازم بر روی آنها صورت نمی گیرد.

ما اغلب قدرت یک برند را با تعداد طرفداران فیسبوک، فالوورهای توئیتر و مشترکین ایمیلی آن می سنجیم. آنچه که ما نمی دانیم این است که آیا این طرفداران در واقع این محصولات را خریداری می کنند یا خیر؟ آیا محصولات ما را به دوستانشان معرفی می کنند یا خیر؟

راه های مختلفی برای تعریف مخاطبان هدف وجود دارد. یکی از راه ها این است که مشتریان بالقوه را بر اساس اطلاعات سخت افزاری مانند جمعیت شناسی، استفاده از رسانه های اجتماعی و نوع خریدها شناسایی کنیم. این موارد مهم هستند اما ما نیاز داریم که مخاطبان هدف خود را کمی دقیقتر شناسایی کنیم.

به لحاظ استراتژیکی، مدیران برند باید به این نکته توجه کنند که چگونه مصرف کنندگان با برندهایی که دوست دارند ارتباط برقرار می کنند. همه ما قطعا به برندهای خاصی علاقه داریم و از برخی دیگر کاملا متنفر هستیم و نسبت به برخی دیگر ممکن است بی تفاوت باشیم.

ما از ارتباطی که با برندها به وسیله ابزارهای ارتباطی برقرار می کنیم، می توانیم تصمیم بگیریم که از کدام یکی از آنها استفاده کنیم و کدام یک را کاملا نادیده بگیریم.

ابتدا دسته بندی، سپس برند

هر بار که با یک برند جدید آشنا می شویم، آن را بطور اتوماتیک به یک دسته بندی مرتبط می کنیم. برای مدیر برند این اتفاق به دو دلیل مهم است:

1.ایجاد یک برند در یک دسته بندی با میزان شلوغی کمتر به نحوی که برند بتواند فرصتی برای حضور در بازار کسب کند.

2.در مورد یک برند جدید مهم است که ارتباط بین برند و دسته بندی به خوبی و به شکلی مطلوب برقرار شود تا از سردرگمی و ایجاد ابهام در ذهن مخاطبان هدف جلوگیری شود.

پس از برقراری ارتباط بین دسته بندی و برند، مخاطبان هدف برند را این چهار دسته از مصرف کنندگان تشکیل خواهند داد:

1.صاحب نظران:

افرادی که به طور کلی به این دسته بندی علاقمند هستند و هیچ تعصبی نسبت به یک برند خاص ندارند. آنها از تست کردن، مقایسه و صحبت کردن در خصوص این محصولات لذت می برند و با بسیاری از مارک هایی که در این دسته بندی خاص فعالیت می کنند آشنایی دارند.

این افراد مهمترین منبع برای پیشرفت هر برند محسوب می شوند. تبادل نظر با این کاربران به ما این امکان را می دهد که از کم و کاستی های برند خود نسبت به سایر برندهای فعال در این دسته بندی خاص آگاه شویم.

هدف ما این است که این گروه از کاربران را از برند خود مطلع کنیم اما نه از طریق تبلیغات. این افراد کوچکترین توجهی به تبلیغات شما و هزینه هایی که در این راه خواهید کرد نخواهند داشت.

آنها کیفیت محصولات شما را باید در کار با آنها احساس کنند. پس باید از فرصت جذب این افراد به خوبی استفاده کنیم. چرا که این افراد بیشترین اعتبار را برای برند ما می توانند به ارمغان بیاورند.

2.فرصت طلب ها:

اگر استراتژی بازاریابی ما عمدتا بر روی ارائه پیشنهادات و تخفیفات شگفت انگیز تمرکز دارد، احتمالا بخشی از مخاطبان ما را افرادی فرصت طلب تشکیل می دهند که همواره در انتظار پیشنهادات ویژه و تخفیف ها هستند. این افراد معمولا به برند خاصی اهمیت نمی دهند و تنها به دنبال یک معامله اقتصادی و به صرفه هستند.

این افراد بسیار حساس هستند و دائما قیمت های برندها را با یکدیگر مقایسه می کنند و به دنبال یک خرید ارزان تر می گردند. به طور کلی این دسته از مخاطبان هدف ما همواره به دنبال پایین ترین قیمت برای محصولی خاص می گردند.

تبلیغاتی که این گونه مخاطبان را هدف قرار می دهد بازخورد خوبی خواهد داشت. اما تنها در صورتیکه فروش زیادی صورت بگیرد. در غیر اینصورت این تبلیغات در درازمدت سوددهی مناسبی نخواهند داشت.

3.واقع بین ها:

سومین گروه از مخاطبان هدف که به برند خاصی تعصب ندارند و تنها با خود محصول تعامل دارند آن هم در زمانیکه واقعا به آن نیاز دارند.
این افراد همانند دسته قبل حساسیت زیادی بر روی قیمت ها ندارند، بلکه تصمیم گیری برای خرید را بر اساس ترکیبی از قیمت، ویژگی های محصول، سابقه برند ، راحتی و کیفیت محصول انجام می دهند.

پایه و اساس تصمیم برای خرید در اینگونه افراد، نیاز واقعی به محصول است. این افراد کمتر تحت تاثیر تصویری که برندها از خود منعکس می کنند، قرار می گیرند.
به عنوان مثال این گونه افراد در خرید یک خودرو تنها به دنبال وسیله ای هستند که بتواند آنها را به راحتی از نقطه الف به نقطه ب برساند. این خریداران به یک برند خاص اهمیت نمی دهند، بلکه مسائلی همچون ضریب اطمینان خودرو، میزان مسافت قابل پیمودن با هربار سوختگیری، جعبه دنده، گارانتی و… است.

4.وفاداران برند:

این گروه بیشترین و اصلی ترین خریداران برند را تشکیل می دهند. کدام برندی است که نمی خواهد مشتریان همیشگی و وفاداری داشته باشد که در مقابل تبلیغات وسوسه انگیز برندهای رقیب عکس العملی نداشته باشند و در مقابل برند آنها را به دوستان و خانواده خود نیز بیشتر معرفی کنند؟
مطالعات گسترده در حوزه برندینگ نشان می دهد که وفاداری به برند در حال کاهش است که علت اصلی آن افزایش رقابت بین برندها و تنوع بیش از حد محصولات است که تشخیص تفاوت های میان محصولات را بسیار دشوار کرده است.
در برخی موارد نیز خود برندها با عمل نکردن به وعده های خود باعث از دست دادن مشتریان وفادار خود می شوند.

در مجموع مخاطبان هدف ما را ترکیبی از این 4 گروه تشکیل می دهند. در حالت ایده آل تعداد وفاداران برند و همچنین صاحب نظران بیشتر از افراد فرصت طلب و واقع بین خواهد بود. استراتژی هایی که در راستای بازاریابی دیجیتال برای جذب همه این مخاطبان می توانیم انجام دهیم شامل موارد زیر است:

  •  با ارائه تخفیف های مناسب و فروش ویژه به صورت محدود می توانیم درصد زیادی از افراد فرصت طلب را جذب کنیم.
  • اگر استراتژی ما ارائه اطلاعات کافی، کیفیت بالا و مقایسه ای باشد می توانیم بخش زیادی از مخاطبان صاحب نظر و واقع بین را به خود جذب کنیم.
  • با عمل کردن به شعارهای برند خود و حتی بهبود آنها، مشتریان وفادار بیشتری برای خود بدست می آوریم.

چنانچه این مطلب برای شما مفید بود، لطفا آن را با دوستان خود به اشتراک بگذارید.

سه استراتژی برندینگ که ارزش کسب و کار شما را افزایش می دهند

شما از کلمه برند چه چیزی متوجه می شوید؟ مردم اغلب این کلمه را به عنوان نام کمپانی استفاده می کنند. اما در واقعیت برند چیزی فراتر از نام یک شرکت است.

یک برند منعکس کننده فعالیت های یک شرکت و نوع محصولات و خدمات آن شرکت است که مصرف کنندگان می خواهند خریداری کنند.
برای مثال وقتی شما به برند نایک فکر می کنید، بلافاصله ذهن شما به موضوعاتی همچون ورزش قهرمانی و قدرت کشیده می شود. همچنین وقتی که به آیفون فکر می کنید، یک تجربه دیجیتالی شگفت انگیز در ذهن شما تداعی می شود.

بنابراین شما به یک استراتژی برندینگ قوی نیاز دارید تا به شما در ایجاد یک هویت برند قدرتمند کمک نماید.
هویت برند شیوه ای است که در آن یک شرکت خود را به مشتریانش نشان می دهد. در حالیکه استراتژی برندینگ تلاش مستمر برای توسعه یک برند موفق است که به یک شرکت کمک می کند به اهداف خاصی دست یابد.

سه استراتژی برندینگ که ارزش کسب و کار شما را افزایش می دهند:

استراتژی برندینگ موقعیت یک شرکت را در بازار تقویت می کند. اگر استراتژی برندینگ با موفقیت اجرا شود، به شما کمک خواهد کرد تا یک برند موفق ایجاد کنید و به اهداف خود در کسب و کار برسید. در این راستا سه استراتژی برندینگ به شما معرفی می کنیم:

1.تعریف شعار برای برند:

شعار برند در واقع یک پیغام است که با مخاطبان هدف شما درباره انتظاراتی که از محصولات و خدمات شما می توانند داشته باشند صحبت می کند. البته باید بدانید که تعریف شعار برند به تنهایی کافی نیست و باید یک هدف مشخص نیز برای برند خود تعریف کنید. در واقع هدف است که شما را از رقبایتان متمایز می کند.
استراتژی برندینگ

برای مثال شرکت معروف IKEA که در زمینه دکوراسیون و طراحی مبلمان در سطح دنیا فعالیت می کند، به مشتریان خود این وعده را می دهد که اجناس خود را با بهترین کیفیت و مناسب ترین قیمت به آنها ارائه می کند. اما آنچه که IKEA را از دیگر فروشندگان آنلاین مبلمان متمایز می کند شعار انحصاری آنها با مضمون “کمک به مشتریان برای داشتن زندگی روزمره بهتر” می باشد.

2.ثبات و پایداری برند:

ایجاد یک هویت برندینگ قوی که شما را در معرض دید مخاطبان هدف قرار دهد، مهم است اما حفظ این روند اهمیت بسیار بیشتری دارد. این بدین معنی است که هرگز نباید دست به انجام کارهایی بزنید که مشتریان خود را دچار سردرگمی کنید.

شما باید اطمینان حاصل کنید که تمام پیغام های ارسالی شما به مخاطبان تان از قبیل بروز رسانی صفحه فیسبوک، عکس ارسالی در حساب اینستاگرام و یا ویدیو قرار گرفته در کانال یوتیوب شما با هویت برند شما سازگاری داشته باشد.

شرکت Target که یکی از بزرگترین شرکت های خرده فروشی در سطح دنیا می باشد، در بحث پایداری برند یک الگوی موفق می باشد. آنها 50 سال است که لوگوی خود را تغییر نداده اند!
استراتژی برندینگ

ثبات و پایداری برند Target در سطوح مختلف بازاریابی عمدتا بر روی تجربه خرید موفق متمرکز است. برچسبی که آنها بر روی محصولات خود استفاده می کنند شامل عبارت “انتظارات بیشتر، پرداخت کمتر” می باشد.
رنگ بندی ثابت و تلاش مستمر آنها برای تبلیغ فروشگاه هایشان به عنوان فروشگاه های دارای تخفیف های بالا همراه با ارائه محصولات با کیفیت و خدمات استثنایی برای مشتریان، این برند را را به یکی از محبوب ترین برندها در این زمینه تبدیل کرده است.

یک مثال بسیار موفق دیگر در این زمینه شرکت کوکاکولا می باشد. تمامی عناصر بازاریابی در این برند کاملا با یکدیگر هماهنگ می باشند که همین امر سبب شد تا کوکاکولا تبدیل به یکی از شناخته شده ترین برندهای جهان شود.

برندینگ، شخصیت و هویت را به محصولات و خدمات شما اضافه می کند و این دقیقا همان چیزی است که مردم با آن ارتباط دارند. اگر اشتباهی در این زمینه مرتکب شوید ممکن است تمامی زحمات شما در عرض مدت کوتاهی از بین برود. لذا اطمینان حاصل کنید که شعار، رنگ بندی، لوگو و هرچیز دیگری که به برند شما کمک می کند حفظ شود.

3.دلبستگی عاطفی:

آیا تاکنون دقت کرده اید که چرا برخی از تبلیغات بیشتر منجر به فروش می شوند؟ دلیل آن مشخص است چون این تبلیغات بیشتر سبب برانگیختن احساسات مشتریان می شوند. نتیجه یک تحقیق در سال 2015 نشان داد که آن دسته از آگهی های تبلیغاتی که مبتنی بر احساسات مشتریان بودند بیش از سایر تبلیغات در شبکه های اجتماعی به اشتراک گذاشته شدند.
استراتژی برندینگ

برندها برای ایجاد یک هویت برندینگ قوی نیاز به استفاده از احساسات مخاطبان همچون شادی، غم و اندوه، ترس و خشم دارند. هنگامی که از این احساسات به درستی استفاده شود، نتیجه ای بسیار رضایت بخش در پی خواهد داشت. اما به خاطر داشته باشید که این امر مانند یک شمشیر دولبه می باشد و در صورت استفاده نادرست می تواند عواقب ناخوشایندی در پی داشته باشد. پس باید در برانگیختن احساسات مخاطبان خود دقت لازم را به خرج دهید.

چنانچه این مقاله برای شما مفید بود، لطفا آن را با دوستان خود به اشتراک بگذارید.

ضرورت های برندینگ و برندینگ دیجیتال- بخش سوم

 در بازاریابی دوران پیش از دیجیتال برای برندینگ اغلب یک آگهی چند ثانیه ای تلویزیون مسئولیت رساندن همه پیام را به عهده داشت. یک گروه با استعداد ، مفهومی نسبتا متفاوت را شناسایی می کردند تا برند را بر پایه آن بنا کنند، سپس برای این مفهوم، افرادی به همان اندازه با استعداد در گروه هایی در بخش خلاقیت ، داستانی را تنظیم می کردند تا مصرف کنندگان این مفهوم نسبتا جدید را درک کنند. سپس افراد رسانه با خرید زمان و برنامه های تلویزیونی این تبلیغ را پخش می کردندو افرادی مثل ما که با شبکه های تلویزیون بزرگ شدیم بیشتر درک و اطلاعاتمان را نسبت به برندها از طریق تبلیغات تلویزیونی بدست می آوردیم و اکثر ما هم که در زمینه برندینگ و تبلیغات فعالیت داریم این فرآیند را مثل یک قانون مقدس پذیرفته ایم. در این حالت نوعی فرهنگ انبوه حاکم بود و رسانه های انبوه هم کارایی خوبی داشتند. تمامی عناصر برندینگ از بازاریابی مستقیم گرفته تا رویدادها و ترویج ها و… بصورت خطی به هم پیچ شده بودند و این دیگر بعهده افراد بااستعداد و خلاق بود که ببینند چگونه باید ارتباطات برندینگ را با موتوراصلی هماهنگ کنند.

اما در دنیای دیجیتال، مدل برندینگ (بازاریابی) از خطی به مدلی کاملا غیرخطی تغییر کرده و فناوری دیجیتال باعث این تغییرات بوده است. با اینکه رسانه های سنتی هنوز هم نقش مهمی در معادله برندینگ بازی می کنند، اما دیگر چیز زیادی را با خود جلو نمی برند. چون دیگر مصرف کنندگان جلوی تلویزیون نمی نشینند تا تبلیغ فلان محصول را ببینند که دیگران گفته اند خوب است. تلویزیون دیگر نه تنها نخستین سرگرمی نیست، بلکه دیگر پاسخ قطعی هم به شمار نمی آید. مصرف کنندگان با شیوه های مختلفی به جمع آوری اطلاعات می پردازند ، آنها وبلاگ ها و نقد و بررسی ها را می خوانند، اخبار محصولات خوب و یا زیان بار را هم می خوانند.

در این میان ابزارهای دیجیتال بستر ایجاد ارتباط اند. طبیعت این تجهیزات رابطه ساز است. تعامل فرد با فرد، برند با فرد ، فرد با برند و مشارکت مصرف کننده در ساخت برند. رسانه های تعاملی تجربه ای غنی از برند به مصرف کنندگان ارائه می کنند. اینترنت فضای پر ازدحامی است و ما مجبوریم پیوسته امتیازات نوآوری خود را در سطح بالایی نگه داریم. در دنیای دیجیتال باید توجه بیشتری به شخصیت برند شود و شخصیتی ملموس برای برند ساخته شود و صدای شخصیت درونی برند به روشنی تعریف شود چون مصرف کنندگان میخواهند بدانند با چه کسی قرار است گفتگو و ارتباط برقرار سازند.
برندینگ

این روزها با انتقال پرشتاب حجم اطلاعات در فضای آنلاین، برندها با سرعتی بیشتر از گذشته ساخته می شوند، به ویژه اگر نیروی مثبتی از ازدحام اینترنت دریافت کنند، این نیرو به رسانه انبوه منتقل می شود. از آنجا که همه چیز در فضای دیجیتال شتاب چند برابر پیدا کرده، اگر اشتباهی صورت بگیرد سازمان دیگر فرصت برنامه ریزی اقدامات جبرانی را ندارد، پس باید برای واکنش آماده بود. این مهم است بدانیم که توانایی مصرف کنندگان در کمک به ساختن هویت برند، هم فرصتی بزرگ است و هم یک چالش به حساب می آید.

تنها داشتن صفحه یا وب سایتی در اینترنت کافی نیست بلکه باید این صفحه جذاب، کامل و در تعامل با مخاطبان باشد. اهمیت محتوا از همیشه بیشتر شده، تکنولوژی قدرت زیادی به مصرف کنندگان داده و شیوه دسترسی کاربران به این محتوا روز به روز تغییر می کند. این بدان معناست که سازمان برای تاثیرگذار بودن باید آگاهانه و دانسته بستری فراهم کند تا مردم با برند به شکلی مناسب ارتباط برقرار کنند. هدف این است که بتوانیم با چند محتوای زیرکانه آنلاین، ایده برند را بین افراد پخش کنیم و بگذاریم پویایی گفتگو کار خودش را بکند.

تغییر مدل جاری، تغییر عمیقی در تفکر سازمان ها برای آغاز فرایند برندینگ پدید آورده است. شرکت های زیرک کم کم متوجه می شوند که نباید تاکیدی بر روی کانال های ارتباطی داشته باشند و باید کار را با یک ایده کلیدی و جذاب شروع کنند. همانطور که اهمیت داشتن یک نقطه تمایز معنا دار در این دوره از زمان افزایش پیدا کرده، اهمیت داشتن یک ایده نیز چند برابر شده است. محرکی که معنی برند را به درستی منعکس کند، می تواند در کاهش هزینه های برندینگ به سازمان کمک کند. اما سردرگمی برای سازمان ها بسیار گران تمام می شود.

سازمان های صاحب برند، پیچ و مهره های میان بخش ها، آژانس ها و سایر نهاد های درگیر برندینگ را باز می کنند و به جای خطی شمردن برندینگ آنها را دور هم جمع می کنند و ایده را درست در وسط قرار می دهند و به این فکر نمی کنند که رسانه چگونه باید برندینگ را جلو ببرد، بلکه براین باور دارند که این ایده برند است که باید رسانه و دیگر قالب های نمایش برند را پیش براند. این ایده است که موفقیت می آورد نه قدرت یک راه ارتباطی خاص . مصرف کنندگان تعهدی به کانال های ارتباطی ندارند، آنها خودشان انتخاب می کنند که کجا و چگونه با یک برند تعامل داشته باشند و سازمان ها ترتیب تعاملات مشتری با برند را رهبری نمی کنند.

نگاه بازاریابی سنتی یعنی نگاه از دید بازار انبوه را باید کنار گذاشت. برندینگ دیگر فقط رسانه نیست، ایده است. باید ببینیم هریک از کانال های ارتباطی چه ارزشی دارند و چگونه می توانند مردم را به سمت برند بکشانند. ایده شما باید خط مشی سازمان دهنده شما باشد و خود را در تمام فعالیت های برندینگ نشان دهد تا مصرف کنندگان بتوانند وعده برند را از طریق تمامی کانال های ارتباطی درک کنند، چه تلویزیون، چه وبلاگ ها و تبلیغات بنری و چه ارتباطات کلامی میان خودشان.

شفافیت ایده برند حیاتی است. لازم است این ایده در ابتدا توسط افراد دخیل در فرآیند برندینگ بخوبی درک شود. اگر ایده برند در سازمان قابل درک نباشد، برای فهماندن آن به افراد خارج از سازمان با مشکل بزرگی مواجه خواهید بود. این موضوع همیشه اهمیت داشته، اما در دنیای دیجیتال اهمیتی چند برابر پیدا کرده است.

ایده برند وقتی تاثیرگذار است که برای مصرف کننده معنای مشخصی داشته باشد. ایده برند باید در هماهنگی کامل با اهداف کسب و کار باشد. کافی است بگوییم اگر موتور برند شما با استراتژی کسب و کار (یعنی شیوه درآمد زایی شرکت) همگام نباشد، شما را تا جای دوری نخواهد برد، در واقع شاید بتوانید چرخی در همان اطراف بزنید.

از ابزارهای کاربردی برندینگ و زیر شاخه آن تبلیغات دیجیتال می توان به وب سایت ها و نرم افزار های درون وب سایت ها، ابزارهای جستجو، پیام های متنی و ایمیل، وبلاگ ها، نقد و بررسی ها، تالارهای گفتگو، تبلیغات بنری، تبلیغات دسته بندی شده آنلاین، ویدیوهای ویروسی و صفحه های شبکه های اجتماعی به عنوان تنها بخشی از این ابزارها اشاره کرد.
برندینگ
ابزارهای برندینگ اثر یکسانی ندارند ، بعضی نسبت به بقیه تاثیر بیشتری روی مصرف کننده دارند، مثلا در بعضی از سازمان ها کیفیت محتوا قدرتمندترین نقش را در برندینگ بازی می کند و در بعضی دیگر امکان جستجو و بررسی سریع گزینه ها. ابزارهای دیجیتال گفته های مردم را درباره زندگی، عشق و کالاهای مصرفی زیر ذره بین می برند. مردم اگر کاملا هیجان زده نباشند، دست کم مایل اند جزئیاتی از مسائل شخصی زندگی خود را در قالب گفتار، تصاویر، ویدیوها و غیره با دیگران به اشتراک بگذارند و به فعالیت های خود سندیت بدهند. در حالی که در گذشته، پی بردن به روند فکری مشتریان بسیار سخت بود.

مفهوم کلی مسیری که مشتری به سوی برند طی می کند عوض شده است. نقشه مسیر اینترنتی مشتری – نقشه سفر مشتری – نخستین گامی است که باید برداشت تا بفهمیم مصرف کنندگان کجا درگیر تجربه برند می شوند و آنرا لمس می کنند و چه تعاملاتی احتمال بیشتری دارند تا به روابط قدرتمندتری منتهی شوند و برای مشتری و شرکت اهمیت بیشتری دارند. باید بدانیم کجا جای بازی است و کجا می توانیم برنده باشیم. برای این کار باید افراد مختلفی با مهارت ها و توانمندی های متفاوت در تیم برندینگ خود داشته باشیم. برند به عنوان حاصل تلاش های آژانس های مختلف، مشاوران، متخصصان فناوری و رسانه، متخصصان جستجو و تولید محتوا و … به مخاطب معرفی می شود. کاری که به بیش از یک نفر برای قضاوت نیاز دارد.

مدیریت تجربه های مشتری توسط برند همواره برای حفظ اعتبار برند و حصول اطمینان از تحقق ادعای برند در تمام کانال های ارتباطی لازم است. قدرت پیگیری اینکه مصرف کننده کجا و چگونه با برند تعامل دارد، یک مزیت رقابتی است که در فضای دیجیتال اهمیتش چندین برابر شده است.

از دیگر پدیده های دنیای دیجیتال این است که بازاریابی در حال ترکیب شدن هرچه بیشتر با روابط عمومی است. سازمان ها باید گفتگوی ویروسی را شکل دهند، مخاطبان مناسب خود را به شکل بهتری تعیین کنند و آنها را با برندینگ مناسبی در زمان مناسب هدف گیری کنند.

برای مطالعه بخش دوم این مقاله به این لینک مراجعه کنید.
چنانچه این مطلب برای شما مفید بود، لطفا آن را با دوستان خود به اشتراک بگذارید.

ضرورت های برندینگ و برندینگ دیجیتال- بخش دوم

برندینگ شامل زیرساخت ها، خلق و اجرای برنامه است. برندینگ کار یک نفر و حتی یک متخصص نیست بلکه کار تیم چند تخصصی است. موفقیت برند هزینه دارد، زمان بر است، درد دارد و نیاز به زیرساخت و منابع دارد و موافقت و پشتیبانی کامل مدیریت عالی سازمان را نیاز دارد.

ما در برندینگ با سه گروه از مخاطبان سروکار داریم. اول کارکنان سازمان به ویژه فروشندگان و کارمندان بخش خدمات مشتری که حامیان برند در خط مقدم هستند، دوم مشتریان فعلی و سوم مشتریان بالقوه. برای ساختن صدای یکپارچه برای برند، سخت ترین و حیاتی ترین فعالیت برندینگ این است که تمام افراد سازمان درک کنند که نقششان در سازمان بر کلیت تجربه های برندی اثر می گذارد. در نتیجه سازمان ها باید به کارمندان خود قدرت بیشتری بدهند تا بتوانند در سطوح عملیاتی تصمیمات بیشتری بگیرند.

با ورود به دنیای دیجیتال و با رشد اطلاعات و سهولت و سرعت ارتباطات، شیوه تعامل مصرف کننده و برند نیز دگرگون شده است. دنیای دیجیتال اصول برندینگ را تغییر نداده است، بلکه اصولی که همیشه از آنها پیروی می کردیم توسط فناوری دیجیتال واضح تر و پررنگ تر شده است. مردم برحسب تعداد تعامل های برندی، آگاهی خود را بالا می برند و نظراتشان درباره برندها شکل می گیرد و هیچ نظم و قافیه ای برای این شیوه یادگیری وجود ندارد. مصرف کنندگان کنترل اوضاع را بدست دارند و شبکه ها اثری بر آنها نمی گذارند. آنها برندینگ خود را جایی دریافت می کنند که دلشان می خواهد و تنها وقتی که دلشان بخواهد. یکی از دلایلی که مردم تا این حد از شبکه های اجتماعی لذت می برند این است که می توانند در این فضاها برای خود هویت بسازند و برداشت دیگران از این هویت را مدیریت کنند.از دید مصرف کنندگان، شکل و محتوای برندینگ بر مبنای یک انتخاب آگاهانه و میل به دانستن استوار است.

 ما هم مانند دیگران از شرکت کنندگان این عصر جدید برندینگ هستیم. متخصصانی که برندها را می سازند هم، اگر نه بیشتر، دستکم به اندازه مصرف کنندگان هدف شان از ابزارهای ارتباطی شخصی استفاده می کنند. پس عاقلانه است که حداقل به اندازه آنها در این موضوع آگاهی داشته باشیم.

برندینگ

دنیای دیجیتال یک خیابان دوطرفه است. همانطور که ما مصرف کنندگان را با وضوح بیشتری زیر نظر داریم تا ببینیم چه فکری می کنند، چه تجربه هایی دارند و دقیقا در فرایند خرید چه اقداماتی انجام می دهند، آنها هم برندها را با وضوح بیشتری رصد می کنند. در دنیای دیجیتال شما همانی هستید که هستید نه همانی که می گویید. فناوری دیجیتال برای تمام افراد کره زمین فرصتی برابر فراهم کرده تا بتوانند فعالیت های برند را زیر نظر بگیرند و درباره میزان تعهد آنها به وعده های برند قضاوت کنند. مانند تمام فعالیت های برندینگ، فرصت های دیجیتال بسیاری وجود دارند که می توانند تجربه مشتری را از طریق روش های متنوع و در ابعاد مختلف ارتقا دهند.

اینترنت و ابزارهای دیجیتال همانقدر که ارزشمندند همانقدر هم باید محتاطانه با آنها مواجه شد. مصرف کنندگان به راحتی به مقادیر زیادی از اطلاعات دست پیدا می کنند تا مقایسه و سبک و سنگین کردن به عنصر طبیعی فرآیند خرید تبدیل شود. وعده و وعیدها بی شمارند، اما از آنجا که میلیون ها گوش و چشم کافی هم وجود دارد، ابزارهای دیجیتال سرعت مردم در مقایسه و کشف کیفیت یا مزیت هایی که موجب تفاوت برندها می شود را چند برابر کرده اند.

توانایی شنیدن و البته دیدن دیجیتالی فعالیت های مصرف کننده و درک ریزبینانه تر علایق و نیازها و آرزوهایش باعث شده کیفیت دیدگاه سازمان ها برای اداره کسب و کار و تدوین استراتژی برندینگ چند برابر شود. در واقع این توانایی دیگر تبدیل به یک “باید” شده است. فناوری دیجیتال ما را متمرکزتر و دقیق تر کرده است. افرادی را هدف قرار می دهیم که واقعا به دنبال چیزی هستند که ما پیشنهاد می دهیم. پیش از این هیچگاه این فرصت را نداشته ایم که از دیدگاههای بی درنگ مخاطبان، آن هم با چنان شفافیتی مطلع شویم. فناوری دیجیتال مسئولیت تقویت آگاهی ما از ذهنیات مردم را بعهده دارد. اگر ندانید مردم به دنبال چه هستند چگونه می توانید جایگاه برند خود را مشخص کنید یا یک کمپین اثربخش طراحی کنید؟

مردم از ابزارهای شخصی قابل حمل دیجیتال برای برقراری ارتباط استفاده می کنند. برندها نیاز دارند جایی باشند که مردم هستند و باید زودتر از آنها آنجا باشند. دیگر موضوع این نیست که مشتری بخواهد رفتارش را تغییر دهد. بلکه موضوع این است که می توانیم به آنها برسیم یا نه؟ شیوه هایی را که پیش از این برای استفاده از رسانه یا تصمیم گیری های برندینگ مدنظر قرار می دادید را فراموش کنید. نگاه کنید، گوش بدهید و یاد بگیرید. رفتار مصرف کننده باید چراغ راهنمای شما باشد. شاید ساده نباشد ولی واقعا راه دیگری ندارید.

سازمانها کم کم از رویکرد یک برنامه عریض و طویل سالانه، یک ایده و یک زمان بندی گسترده رسانه ای فاصله می گیرند و به سمت سازگاری با فرصت های حین پرواز یعنی فرصت هایی که به تدریج و در حین اجرا کشف می شوند، می روند.

یکی از تغییرات بزرگی که سازمانها با آن دست و پنجه نرم می کنند، ابزارهایی هستند که در خارج از قلمرو آنها ظاهر می شوند. این ها وبلاگ ها هستند و یادداشت های نقد و بررسی محصولات و حرف هایی که خواسته و ناخواسته در اجتماعات آنلاین به صورت ویروسی، دهان به دهان می چرخند و محتواهایی که در خصوص برند توسط مصرف کنندگان تولید می شوند و خود را در شبکه های اجتماعی و به تدریج در سایر رسانه ها نشان می دهند.
برندینگ

یادتان باشد اگر مصرف کننده ای چیزی بخواند، ببیند یا بشنود که به نوعی به برند شما ارتباط داشته باشد، آن عنصر جزئی از ابزارهای برندینگ شما به حساب می آید، چه خوب و چه بد. کلید موفقیت برندینگ در فضاهای فردی دیجیتال، درک بهتر این موضوع است که چگونه این ابزارهای کاربردی باید یا نباید با آمیخته برندینگ ترکیب شوند یا به عبارتی بتوان ارتباط مثبتی بین مصرف کننده و برند ایجاد کرد و ارتباطات منفی را به حداقل رساند.

اگر افراد مناسبی شما را پیدا کنند و شما هم جذب و درگیرشان کنید و چیزی برای ارائه داشته باشید که ارزش به اشتراک گذاری داشته باشد، می توانید با صرف پول کمتر تاثیر بسیار بیشتری داشته باشید. محتوایی که داوطلبانه از سوی کاربر به اشتراک گذاشته شود ارزش خارق العاده ای دارد. اگر موضع سازمانتان و وعده برندتان شفاف باشد و اگر قدرت دیجیتال را به روشنی درک کرده باشید، به بودجه هنگفتی برای بازاریابی نیاز ندارید. فقط به مردم موضوعی بدهید تا درباره آن حرف بزنند و ابزاری بدهید تا نظراتشان را به اشتراک بگذارند. بدین ترتیب بخش قابل توجهی از مسیر را رفته اید.

تلویزیون و آگهی های چاپی هنوز هم نقش خود را بازی می کنند، اما بیشتر این صداها و تصویرها، واژه ها، عکس ها، خروجی های HTML، فلش، بنرها، بلاگ ها، بازی ها و گجت ها در محیط ویژه ای یافت می شوند و آن در ابزارهای ارتباطی دیجیتال است که بسیاری از مردم وقت زیادی را با آن می گذرانند. مردمی که درآن واحد با گوشی های موبایل شان پیام می فرستند، بازی می کنند، تلویزیون می بینند، اخبار مورد علاقه شان را می خوانند و در عین حال با افراد بغل دستی شان حرف می زنند یا روی تردمیل باشگاه ورزشی راه می روند و صفحه اخبار بورس را ورق می زنند.

فناوری همراه می تواند وقت آدم را تلف کند. زیرا ذهن را بی حس و حواس ما را پرت می کند و یکی از اصلی ترین عارضه های آن کاهش تمرکز است. برای همین برندها با چالش دشواری در به چشم آمدن مواجه هستند. باید نقطه تمایز معنادار، قدرتمند و ماندگارتری را انتخاب کند تا موفق شود. در میان این همه صدای ناهنجار یک صدای شاخص می تواند برندی متمایز بسازد.

برای مطالعه بخش اول این مقاله به این لینک مراجعه کنید.

ضرورت های برندینگ و برندینگ دیجیتال- بخش اول

وقتی که کارها خوب پیش نمی رود

 

دوست عزیزی دارم که از تولیدکنندگان قدیمی است و نزدیک به چهل سال است که محصولاتی با کیفیت مطلوب تولید می کند و به مشتریان محدودی که در این سالها گردآورده می فروشد. ایشان در صنعت خود با چند تولیدکننده کوچک و متوسط رقابت می کند و دلخوش است که محصولاتش بهتر از آنهاست.

او چند سال پیش با رویکرد افزایش کمیت و کیفیت محصولات خود، خطوط تولید جدیدی را وارد و نصب کرد. اما با گذشت زمان اندکی ، متوجه شد که جایی برای عرضه محصولات بیشتر به بازار ندارد و به قول ایشان بازار از این نوع محصول اشباع شده و رقابت زیاد است و این از آنجایی است که کسی برند و کیفیت ادعا شده برند را نمی شناسد و تجربه نکرده است.

دوست چندین ساله من یک مهندس مکانیک است و ذهنیت مهندسی و منطقی دارد. او فرصت چندین ساله سرمایه گذاری برای شناساندن و ایجاد ارتباطات برند با مشتریان را نادیده گرفته و آن را هزینه هایی فرض کرده که باید از آنها پرهیز کند. در واقع ایشان ندانسته بال ارتباطات برند خود را قیچی کرده ، غافل از اینکه با یک بال نمی توان پرواز کرد.

سازمان ها می بایست به خودشان یادآوری کنند که چرا باید مشتریان ، محصولی را انتخاب کنند که نمی شناسند ، هیچ تجربه ای از آن ندارند و ارتباطی با آن برقرار نکرده اند کنند. چرا باید قفسه های باارزش فروشگاه ها و یا صفحات اینترنتی فروشگاه های آنلاین، محصول ما را در کنار محصولی عرضه کنند که روزانه هزاران عدد از آن به فروش می رسد در حالی که از محصول ما شاید چند عدد هم به فروش نرسد.

اینجاست که احساس می کنیم کارها به خوبی و آنگونه که ما انتظار داریم پیش نمی رود.

در عرصه کسب و کار بشدت رقابتی امروز که با تغییرات مداوم و با سرعت به جلو می رود، هیچ توجیهی برای غفلت و عدم یادگیری نداریم. ما تغییر را سخت می پنداریم و نمی خواهیم آرامش فعلی خود را بر هم بزنیم. اما باید به یاد داشته باشیم که بزودی بازار، رقبا، شرایط محیطی و… اجبارا آرامش ما را بر هم خواهند زد که دیگر کار از کار گذشته است. این شرح حال بسیاری از سازمان های تولیدی و خدماتی است که یا ورشکسته شده اند و یا درجا می زنند.

باید توجه داشته باشیم آنچه موقعیت بهتر و بدتر آینده سازمان ما را رقم می زند، قدم های درست و نادرستی است که اکنون برمی داریم. ما باید بتوانیم به صراحت بگوییم که کجاییم و در چند سال آینده به کجا می رویم و چگونه می رویم. اگر نتوانیم جوابی بدهیم یعنی هیچ استراتژی و برنامه روشنی نداریم و مشکلی وجود دارد.

در حال حاضر ما بیشتر از مهندسان – خیلی بیشتر – به مدیران استراتژیست و متخصصان حرفه ای حوزه برندینگ و مارکتینگ نیاز داریم تا بلند مدت فکر کنیم و بلند مدت عمل کنیم (نه فقط برروی کاغذ بلکه در عمل) ، نیازهای مخاطبان را بشناسیم و با توجه به شرایط محیط و عملکرد رقبا عکس العمل درست و به موقع نشان بدهیم. ما باید تغییرات را بشناسیم و قدم های درستی در شناخت خود، محیط کسب و کار(خرد-کلان)، مخاطبان ، رقبا، چالش های بالقوه پیش رو، طراحی استراتژی های اثربخش، امکانات ارتباطی جدید و ارزیابی و بهبود استراتژی ها برداریم.

امروزه تقریبا در تمامی کسب و کار های شناخته شده رقابت بالایی وجود دارد و اگر در این عرصه برند نباشیم ، گویا اصلا در بازار وجود نداریم و این در حالیست که 67 درصد ثروت شرکت های برتر ناشی از ارزش ویژه برند آنهاست. توجه داشته باشیم کسب و کاری که فقط پول داشته باشد، کسب و کار فقیری محسوب می شود.

نام تجاری (مارک) بر روی محصول قرار می گیرد و قابل دیدن است و ایجاد آن نهایتا یک هفته به طول می انجامد و فقط حمایت های قانونی را نیاز دارد. اما برند دیدنی نیست و در ذهن و قلب مردم قرار می گیرد و ایجاد آن یک عمر طول می کشد و حمایت های متنوع و پیچیده ای را لازم دارد.

ما به راحتی می توانیم با بکارگیری تکنولوژی درعرض حداکثر چندین ماه به مزایای عملکردی محصولات رقبا دست پیدا کنیم، ولی به راحتی و به سرعت نمی توانیم در قلب و ذهن مخاطبان جای بگیریم و این مزیتی است که براحتی نمی توان آن را کپی کرد.

برند تعهد یا وعده ای است که محصولی یا خدمتی را به مصرف کننده پیوند می دهد. برندها مفاهیم ضمنی هستند که وقتی مثلا در مورد نوع خاصی از بیسکوییت یا شکلات صحبت می شود، خود را نشان می دهد و تمام ذهنیت شما درباره آن برند در مغز شما پدیدار می شود. در سوی دیگر برندینگ قرار دارد که عبارتست از تمامی فعالیت های سازمان و شرکایشان برای اینکه مشتری را وادار کنند درباره برند فکر کند و وقتی راجع به محصولی که ما هم تولید می کنیم فکر می کند، به یاد برند ما بیفتند. و این یعنی اینکه شما بتوانید فروشی بیشتر به مشتریان بیشتر و به قیمت بالاتر و برای سالهای زیاد داشته باشید.

برندینگ مدل تکامل یافته مارکتینگ است. مارکتینگ بر ایجاد سهم بازار بیشتر و ایجاد عوامل مشهود تاکید دارد و اغلب استراتژی های مبتنی بر پروموشن و کاهش قیمت را دنبال می کند و بر نتایج کوتاه مدت تمرکز دارد. در حالی که برندینگ علاوه بر انجام وظایف مارکتینگ بر ایجاد سهم ذهنی و قلب تاکید دارد و برروی عوامل نامشهود و نتایج بلند مدت تمرکز دارد. برندینگ را نباید با تبلیغات اشتباه گرفت چون تبلیغات یکی از چندین ابزار برندینگ است و همانطور که فروش معادل بازاریابی نیست، تبلیغات هم برندینگ نیست.
برندینگ

 

برندینگ دو رکن اصلی دارد: رکن اول وعده ایست که برند بر پایه یک مزیت عملکردی و مزایا و قابلیت های مشهود محصول می دهد. رکن دوم که اهمیت آن خیلی بیشتر از رکن اول است براساس توجه به ارتباطات (عوامل نامشهود) و جایگاه سازی و ایجاد تصویر ذهنی است و نگاه برون گرا دارد. قدرتمندترین برندها بر پایه رابطه ها استوارند. برندها جدای از منطق و مزیت عملکردی، در سطوح احساسی به مذاق مصرف کننده خوش می آیند. مردم با درونشان به شما گوش می دهند. اگر ارتباطی درونی با آنها برقرار کنید می گویند: کافی است، دیگر لازم نیست باقی را بگویید، فهمیدم (این یعنی برندینگ). ولی اگر ارتباطی درونی برقرار نشود، دیگر فرصتی برای ارائه جزئیات باقی نمی ماند.
مردم با احساساتشان به برندها گوش می دهند و اگر در سطح احساسی جذب نشوند، هرگز جذب نخواهند شد. برای ایجاد رابطه باید جنبه های احساسی را تعریف و بوجود آورد ، گفتن اینکه ما خوب و دوست داشتنی هستیم کافی نیست، مهم این است که آن شخصیت متمایز را به وضوح نشان دهیم.

برندینگ و مارکتینگ

از ابزارهای پایه ای برندینگ می توان به رنگ ها، نشان های تجاری، دایره واژگانی که باید در متون تبلیغاتی به کار رود، استانداردهای گرافیکی، فونت هایی که انعکاس دهنده برند باشند، بسته بندی و… اشاره کرد. اینها خوب هستند اما تا وقتی که سازمان نتواند روشن کند که چه عواملی صفات تشخیص برندش را می سازند، متمایز نشان دادن برند در بازار سخت تر می شود و مصرف کننده نیز با دشواری می فهمد که با چه کسی طرف است و کار برای آنهایی که برندینگ را برعهده دارند بسیار سخت می شود و نمی توانند نقاط ارتباط با برند را با ویژگی های برندی پر کنند.

5 نکته کلیدی در ایجاد هویت بصری برند

اگر می خواهید تاثیر ماندگاری بر روی مخاطب مورد نظرتان بگذارید، اتخاذ تصمیمات درست در خصوص هویت بصری برند بسیار مهم و حیاتی است. در ادامه پنج نکته در این خصوص بیان می کنیم که حتما باید آنها را درنظر داشته باشید:

1.انتخاب اسم مناسب برای برند:

اگرچه نام گذاری مناسب از نظر فنی جزئی از فرآیند طراحی هویت بصری برند محسوب نمی شود، اما اسم برند همچنان به عنوان یک عنصر بصری در نظر گرفته می شود. اسم برند فقط نباید از نظر تلفظ صحیح و آسان باشد بلکه باید دید درستی از آن برند به مصرف کننده بدهد. حتی اگر تیم طراحی گرافیک قدرتمندی هم داشته باشید با انتخاب یک اسم ضعیف برای برند خود ممکن است فرصت بوجود آوردن یک هویت بصری مناسب برای برند خود را از دست بدهید.

2.ایجاد یک سبک بصری سازگار و پایدار:

تمام عنصرهای برند باید به طور سراسری از یک سبک بصری سازگار و یکپارچه پیروی کنند. برای مثال اگر سبکی برای طراحی هویت بصری برند درنظر گرفته شده که بسیار جذاب و کاربرپسند است، پس باید این سبک را به تمام عناصر بصری اعمال کنیم.

برای کمپین های تبلیغاتی می توان در برخی موارد استثنا قائل شد، اما هویت برند باید همواره یکسان باشد. به همین دلیل سبک بصری را همواره باید در یک راستا بطور سازگار و پایدار حفظ کنیم.

3.ایجاد یک لوگوی مناسب:

لوگو یک تصویر نمادین از برند است. لوگوها می توانند به سرعت در مورد کسب و کار شما، ماموریت و خدماتی که شما ارائه می دهید به کاربران اطلاعات مفیدی بدهند. یک شرکت بدون داشتن لوگو هیچ شانسی برای تحت تاثیر قرار دادن مخاطبان موردنظر خود ندارد.

لوگو مهم ترین و ارزشمندترین عنصر در هویت بصری برند شماست. بنابراین در هنگام اختصاص بودجه برای برند و استخدام کارمندان جدید، این نکته را در ذهن خود داشته باشید.

4.توجه به رنگ:

رنگ ها می توانند نقش مناسبی در تمایز برند و شناسایی هویت آن برای کاربران ایفا کنند. رنگ ها احساسات ما را تحت تاثیر قرار می دهند و به ما در تشخیص برندهای رقابتی کمک می کنند.

با دانستن این مطالب، لازم است که پیش از تصمیم گیری برای انتخاب یک رنگ سازمانی مناسب برای هر برند تحقیقات قابل توجهی صورت بگیرد.

5.انتخاب تایپوگرافی مناسب:

تایپوگرافی مربوط به سبک و ظاهر فونت هایی است که به عنوان بخشی از هویت بصری برند شما مورد استفاده قرار می گیرند. انتخاب تایپوگرافی مناسب می تواند تاثیر قابل توجهی بر تصمیم گیری های مصرف کنندگان در خرید از شما داشته باشد. همچنین پیام برند شما را به شکل بهتری در میان کاربران گسترش می دهد.

انتخاب فونت مناسب می تواند پیام های موردنظر شما را تحت تاثیر قرار دهد و این باید با کلیت هویت بصری برند شما مطابقت داشته باشد. از طرف دیگر انتخاب فونت نامناسب می تواند فاجعه بار باشد. به عنوان مثال انتخاب فونت معروف Comic Sans در ایجاد هویت بصری برند اصلا مناسب نخواهد بود