نوشته‌ها

واقعیت های برند سازی در خصوص کسب و کارهای جدید

  • شما درگیر چندین کار کوچک و خسته کننده هستید.
  • شما می دانید که می توانید در زندگی خود به جایگاه بهتری برسید.
  • شما قصد دارید که برند شخصی خودتان را بسازید.
  • شما می خواهید که یک میراث خوب برای فرزندان خودتان به جای گذارید.

همه موارد فوق می توانند دلیل خوبی برای آغاز یک کسب و کار شخصی باشند. شما ممکن است مقالات زیادی خوانده باشید که در آنها به شما گفته می شود که با راه اندازی کسب وکار شخصی می توانید به سرعت به درآمد برسید. در عین حال 25درصد از کسب و کارهای جدید در سال اول شکست خورده اند و 90 درصد از آنها تا 10 سال پس از راه اندازی با شکست مواجه می شوند.

اگر شما نیز قصد دارید کسب و کار خود را شروع کنید، مواردی هستند که باید پیش از راه اندازی برند خود از آنها آگاهی داشته باشید.

موفقیت یک برند به واسطه محصولات خوب آن برند می باشد. البته یک محصول خوب به طور اتوماتیک برند را موفق نمی کند، اما یک محصول ضعیف قطعا برند را با شکست مواجه می سازد.

محصول شما یکی از عناصر اصلی برند شماست که مشتریان با آن در ارتباط هستند و از آن برای برطرف کردن نیاز خود استفاده می کنند. این اولین سرمایه گذاری مردم در برند جدید شما خواهد بود.

برند

برندهای معتبر و قدیمی به دلیل مشتریان زیادی که دارند می توانند از شکست های احتمالی به واسطه تولید برخی محصولات ضعیف در امان باشند. اما برندهای تازه تاسیس از این مزیت بی بهره هستند. بنابراین باید در ارائه اولین محصولات خود باید بیشترین تلاش را برای ارائه بهترین و بی نقص ترین محصول بکار گیرند.

تنها به فروش محصولات فیزیکی فکر نکنید بلکه خدمات پس از فروش نیز مهم است. چنانچه تعداد اندکی از مشتریان هم از خدمات شما ناراضی باشند این موضوع به سرعت در بین مردم پخش شده و سبب کاهش شدید مشتریان شما خواهد شد.

محصولی تولید نکنید که هنوز ظرفیت پذیرش آن در بازار هدف بوجود نیامده است. در موارد بسیاری صاحبان کسب و کارها تلاش کرده اند با معرفی محصولی نامتعارف به بازار، مشتریان زیادی را مجذوب خود کنند. اما تلاش آنها با شکست مواجه شده است.

یک محصول که تقریبا آماده عرضه در بازار است، ممکن است بواسطه بازخورد منفی از عرضه اولیه آن در بازار هرگز فرصتی برای تولید نهایی نصیبش نشود.

اعتبارسازی برای برند یک روند آهسته و پرهزینه است و با توجه به مواردی همچون هویت برند، ارتباطات و تبلیغات هزینه و زمان متفاوتی برای هر برند خواهد داشت. شاید برای افرادی که با هزینه اندک برند خود را راه اندازی کرده اند تامین هزینه برای این کار بسیار سخت باشد، اما در صورتی که برند شما جذابیت بالایی برای مخاطبان داشته باشد ممکن است بتوانید سرمایه گذارانی برای خود جذب کنید تا با استفاده از سرمایه آنها بتوانید اعتبارسازی برای برند خود را به خوبی انجام دهید.

برند

از اینجا قسمت سخت کار شروع می شود. بسیاری از بودجه بازاریابی شما باید صرف این شود که برند شما در ذهن مردم ماندگار شود تا در زمانی که آنها می خواهند خرید کنند، شما نیز در لیست برندهای مورد علاقه آنها قرار گرفته باشید. این کار به دلایل زیر پرهزینه و زمانبر است:

  • انتخاب محصول از یک برند ناشناس در بار اول برای مشتریان همواره ریسک محسوب می شود.
  • افراد تمایلی به تغییر ندارند.
  • مردم پرمشغله هستند و همواره عجله دارند.
  • زمان متوسط برای جلب توجه افراد کمتر از 8 ثانیه است.
  • مصرف کنندگان ترجیح می دهند از برندهایی که می شناسند و قبلا از محصولات آنها استفاده کرده اند، باز هم استفاده کنند. حتی اگر چندین بار با تجربه هایی ناخوشایند در این زمینه مواجه شده باشند.
  • کاربران اینترنتی از ابزارهایی استفاده می کنند تا تبلیغات اینترنتی و ایمیل های ناخواسته را کمتر دریافت کنند.

بنابراین در ظاهر این گونه به نظر می رسد که همه چیز علیه برندهای جدید فعالیت می کند. پس صبر و هزینه شما برای حصول نتیجه نیز باید در بیشترین حد ممکن باشد. استراتژی هایی که شامل تعاملات ملموس با کاربران و مشتریان باشند، در ایجاد اعتماد به کسب و کار موثر خواهند بود. صرف نظر از اینکه کارشناسان بازاریابی دیجیتال به شما چه خواهند گفت، مصرف کنندگانی که بتوانند محصول را از نزدیک لمس کنند و آن را پیش از خرید بررسی و امتحان کنند احتمال خرید توسط آنان بیشتر خواهد بود.

بنابراین طرح بازاریابی شما برای برند جدید باید شامل استراتژی هایی باشد که شما و محصولات تان را تا حد امکان در معرض دید مصرف کنندگان قرار دهد.

اما اگر می خواهید بدانید که آیا کسب و کار جدید شما موفق است یا خیر باید به تعداد مشتریان تکراری نگاه کنید. این مشتریان به اندازه کافی به برند شما اعتماد کرده اند و در درازمدت بیشترین سودآوری را برای شما خواهند داشت. دلایل متعددی وجود دارد که نشان می دهد این مشتریان برای هر کسب و کار بسیار مناسب تر هستند.

در کسب و کارهای نوپا و استارتاپ ها وجود مشتریان تکراری نشان دهنده موثر بودن استراتژی کسب و کار شماست. این افراد به دلیل رضایت از محصولات شما بدون هیچ هزینه ای برای شما تبلیغات زیادی انجام می دهند و برند شما را به سایر افراد معرفی می کنند.

هرگز به طور انحصاری بر روی یک کانال توزیع تکیه نکنید زیرا نمی توانید فرآیند ساخت برند خود را کنترل کنید. شما می توانید از طریق برخی خرده فروش های معروف آنلاین همچون آمازون و بامیلو با پرداخت هزینه ای اندک محصولات خود را برای فروش قرار دهید و برند خود را در معرض دید مخاطبان قرار دهید. این کار می تواند به سرعت نتایج مثبتی برای شما در پی داشته باشد.

ساختن و افزایش ترافیک سایت یک فرآیند آهسته و پرهزینه است. با وجود تلاش های بسیار از جانب شما، ممکن است ترافیک سایت شما هیچگاه حتی نزدیک به سایت آمازون هم نشود. شما می توانید فروش برند خود را در آمازون شروع کنید و در عرض چند هفته از فروش خوبی هم برخوردار شوید.

اما متکی بودن کامل به آمازون و امثالهم برای فروش محصولات اشتباه محض به شمار می رود به چند دلیل:

  • شما مشتریان مخصوص خود را ندارید بلکه مشتریان سایت آمازون هستند که ممکن است از محصولات شما هم بازدید کنند.
  • ممکن است آمازون روزی تصمیم بگیرد که فروش محصول شما را ممنوع کند یا اکانت شما در این سایت به دلایل مختلفی بسته شود. در این صورت کسب و کار شما به سادگی دچار سقوط خواهد شد.
  • در نهایت شما در آمازون تنها محصول خود را می فروشید و فعالیتی برای برندینگ انجام نمی دهید.

برندبا این حال این به این معنا نیست که شما نباید محصولات خود را توسط خرده فروشان واسط مانند آمازون به فروش برسانید. بلکه تنها بخشی از کانال توزیع خود را باید به این سایت ها اختصاص دهید. در کل باید تلاش کنید تا کانال توزیعی برای محصولات خود بسازید تا بتوانید به طور کامل بر آن نظارت داشته باشید.

همواره از وضعیت مالی خود آگاهی داشته باشید. زیرا یکی از دلایل اصلی ورشکستگی برندهای تازه تاسیس، عدم تسلط بر دانش مالی است. اکثر کارآفرینان هیچ پس زمینه ای در امور مالی ندارند و حتی بعضا از اعداد نفرت دارند. بسیاری از آنها یک ایده عالی دارند و مصمم هستند که بدون درنظر گرفتن هزینه ها، این ایده ها را عملی کنند.

واقعیت این است که عزم و اراده فقط بخشی از موارد مورد نیاز برای موفقیت یک برند است. پایه و اساس هر کسب و کار موفق، توانایی آن در سودآوری است. البته نه به این معنی که فورا به سوددهی برسد. برای موفقیت یک برند نیاز به سرمایه گذاری هدفمند در آن می باشد به نحوی که بتواند در بازه زمانی مشخص برند را به سوددهی برساند.

اگر در حال راه اندازی یک کسب و کار جدید هستید و هزینه های خود را درنظر نگیرید، صرف نظر از اینکه ایده شما چقدر ممکن است عالی و بی نظیر باشد احتمالا با شکست مواجه خواهید شد.

موارد گفته شده به این معنی نیست که از راه اندازی کسب و کار خود بترسید و از آن دست بکشید. بلکه به این معنی است که همواره واقعیت ها را در نظر داشته باشید و با خوش بینی بیش از حد قدم برندارید.

 

 

 

چگونگی کشف مخاطبان هدف برند

بیشتر مدیران برندها از اهمیت برخورداری از یک تصویر دقیق از مخاطبان هدف آگاهی دارند. با این حال در بسیاری از موارد شاهد این هستیم که این مخاطبان در طول فعالیت های بازاریابی نادیده گرفته می شوند و تاثیر گذاری لازم بر روی آنها صورت نمی گیرد.

ما اغلب قدرت یک برند را با تعداد طرفداران فیسبوک، فالوورهای توئیتر و مشترکین ایمیلی آن می سنجیم. آنچه که ما نمی دانیم این است که آیا این طرفداران در واقع این محصولات را خریداری می کنند یا خیر؟ آیا محصولات ما را به دوستانشان معرفی می کنند یا خیر؟

راه های مختلفی برای تعریف مخاطبان هدف وجود دارد. یکی از راه ها این است که مشتریان بالقوه را بر اساس اطلاعات سخت افزاری مانند جمعیت شناسی، استفاده از رسانه های اجتماعی و نوع خریدها شناسایی کنیم. این موارد مهم هستند اما ما نیاز داریم که مخاطبان هدف خود را کمی دقیقتر شناسایی کنیم.

به لحاظ استراتژیکی، مدیران برند باید به این نکته توجه کنند که چگونه مصرف کنندگان با برندهایی که دوست دارند ارتباط برقرار می کنند. همه ما قطعا به برندهای خاصی علاقه داریم و از برخی دیگر کاملا متنفر هستیم و نسبت به برخی دیگر ممکن است بی تفاوت باشیم.

ما از ارتباطی که با برندها به وسیله ابزارهای ارتباطی برقرار می کنیم، می توانیم تصمیم بگیریم که از کدام یکی از آنها استفاده کنیم و کدام یک را کاملا نادیده بگیریم.

ابتدا دسته بندی، سپس برند

هر بار که با یک برند جدید آشنا می شویم، آن را بطور اتوماتیک به یک دسته بندی مرتبط می کنیم. برای مدیر برند این اتفاق به دو دلیل مهم است:

1.ایجاد یک برند در یک دسته بندی با میزان شلوغی کمتر به نحوی که برند بتواند فرصتی برای حضور در بازار کسب کند.

2.در مورد یک برند جدید مهم است که ارتباط بین برند و دسته بندی به خوبی و به شکلی مطلوب برقرار شود تا از سردرگمی و ایجاد ابهام در ذهن مخاطبان هدف جلوگیری شود.

پس از برقراری ارتباط بین دسته بندی و برند، مخاطبان هدف برند را این چهار دسته از مصرف کنندگان تشکیل خواهند داد:

1.صاحب نظران:

افرادی که به طور کلی به این دسته بندی علاقمند هستند و هیچ تعصبی نسبت به یک برند خاص ندارند. آنها از تست کردن، مقایسه و صحبت کردن در خصوص این محصولات لذت می برند و با بسیاری از مارک هایی که در این دسته بندی خاص فعالیت می کنند آشنایی دارند.

این افراد مهمترین منبع برای پیشرفت هر برند محسوب می شوند. تبادل نظر با این کاربران به ما این امکان را می دهد که از کم و کاستی های برند خود نسبت به سایر برندهای فعال در این دسته بندی خاص آگاه شویم.

هدف ما این است که این گروه از کاربران را از برند خود مطلع کنیم اما نه از طریق تبلیغات. این افراد کوچکترین توجهی به تبلیغات شما و هزینه هایی که در این راه خواهید کرد نخواهند داشت.

آنها کیفیت محصولات شما را باید در کار با آنها احساس کنند. پس باید از فرصت جذب این افراد به خوبی استفاده کنیم. چرا که این افراد بیشترین اعتبار را برای برند ما می توانند به ارمغان بیاورند.

2.فرصت طلب ها:

اگر استراتژی بازاریابی ما عمدتا بر روی ارائه پیشنهادات و تخفیفات شگفت انگیز تمرکز دارد، احتمالا بخشی از مخاطبان ما را افرادی فرصت طلب تشکیل می دهند که همواره در انتظار پیشنهادات ویژه و تخفیف ها هستند. این افراد معمولا به برند خاصی اهمیت نمی دهند و تنها به دنبال یک معامله اقتصادی و به صرفه هستند.

این افراد بسیار حساس هستند و دائما قیمت های برندها را با یکدیگر مقایسه می کنند و به دنبال یک خرید ارزان تر می گردند. به طور کلی این دسته از مخاطبان هدف ما همواره به دنبال پایین ترین قیمت برای محصولی خاص می گردند.

تبلیغاتی که این گونه مخاطبان را هدف قرار می دهد بازخورد خوبی خواهد داشت. اما تنها در صورتیکه فروش زیادی صورت بگیرد. در غیر اینصورت این تبلیغات در درازمدت سوددهی مناسبی نخواهند داشت.

3.واقع بین ها:

سومین گروه از مخاطبان هدف که به برند خاصی تعصب ندارند و تنها با خود محصول تعامل دارند آن هم در زمانیکه واقعا به آن نیاز دارند.
این افراد همانند دسته قبل حساسیت زیادی بر روی قیمت ها ندارند، بلکه تصمیم گیری برای خرید را بر اساس ترکیبی از قیمت، ویژگی های محصول، سابقه برند ، راحتی و کیفیت محصول انجام می دهند.

پایه و اساس تصمیم برای خرید در اینگونه افراد، نیاز واقعی به محصول است. این افراد کمتر تحت تاثیر تصویری که برندها از خود منعکس می کنند، قرار می گیرند.
به عنوان مثال این گونه افراد در خرید یک خودرو تنها به دنبال وسیله ای هستند که بتواند آنها را به راحتی از نقطه الف به نقطه ب برساند. این خریداران به یک برند خاص اهمیت نمی دهند، بلکه مسائلی همچون ضریب اطمینان خودرو، میزان مسافت قابل پیمودن با هربار سوختگیری، جعبه دنده، گارانتی و… است.

4.وفاداران برند:

این گروه بیشترین و اصلی ترین خریداران برند را تشکیل می دهند. کدام برندی است که نمی خواهد مشتریان همیشگی و وفاداری داشته باشد که در مقابل تبلیغات وسوسه انگیز برندهای رقیب عکس العملی نداشته باشند و در مقابل برند آنها را به دوستان و خانواده خود نیز بیشتر معرفی کنند؟
مطالعات گسترده در حوزه برندینگ نشان می دهد که وفاداری به برند در حال کاهش است که علت اصلی آن افزایش رقابت بین برندها و تنوع بیش از حد محصولات است که تشخیص تفاوت های میان محصولات را بسیار دشوار کرده است.
در برخی موارد نیز خود برندها با عمل نکردن به وعده های خود باعث از دست دادن مشتریان وفادار خود می شوند.

در مجموع مخاطبان هدف ما را ترکیبی از این 4 گروه تشکیل می دهند. در حالت ایده آل تعداد وفاداران برند و همچنین صاحب نظران بیشتر از افراد فرصت طلب و واقع بین خواهد بود. استراتژی هایی که در راستای بازاریابی دیجیتال برای جذب همه این مخاطبان می توانیم انجام دهیم شامل موارد زیر است:

  •  با ارائه تخفیف های مناسب و فروش ویژه به صورت محدود می توانیم درصد زیادی از افراد فرصت طلب را جذب کنیم.
  • اگر استراتژی ما ارائه اطلاعات کافی، کیفیت بالا و مقایسه ای باشد می توانیم بخش زیادی از مخاطبان صاحب نظر و واقع بین را به خود جذب کنیم.
  • با عمل کردن به شعارهای برند خود و حتی بهبود آنها، مشتریان وفادار بیشتری برای خود بدست می آوریم.

چنانچه این مطلب برای شما مفید بود، لطفا آن را با دوستان خود به اشتراک بگذارید.

ضرورت های برندینگ و برندینگ دیجیتال- بخش سوم

 در بازاریابی دوران پیش از دیجیتال برای برندینگ اغلب یک آگهی چند ثانیه ای تلویزیون مسئولیت رساندن همه پیام را به عهده داشت. یک گروه با استعداد ، مفهومی نسبتا متفاوت را شناسایی می کردند تا برند را بر پایه آن بنا کنند، سپس برای این مفهوم، افرادی به همان اندازه با استعداد در گروه هایی در بخش خلاقیت ، داستانی را تنظیم می کردند تا مصرف کنندگان این مفهوم نسبتا جدید را درک کنند. سپس افراد رسانه با خرید زمان و برنامه های تلویزیونی این تبلیغ را پخش می کردندو افرادی مثل ما که با شبکه های تلویزیون بزرگ شدیم بیشتر درک و اطلاعاتمان را نسبت به برندها از طریق تبلیغات تلویزیونی بدست می آوردیم و اکثر ما هم که در زمینه برندینگ و تبلیغات فعالیت داریم این فرآیند را مثل یک قانون مقدس پذیرفته ایم. در این حالت نوعی فرهنگ انبوه حاکم بود و رسانه های انبوه هم کارایی خوبی داشتند. تمامی عناصر برندینگ از بازاریابی مستقیم گرفته تا رویدادها و ترویج ها و… بصورت خطی به هم پیچ شده بودند و این دیگر بعهده افراد بااستعداد و خلاق بود که ببینند چگونه باید ارتباطات برندینگ را با موتوراصلی هماهنگ کنند.

اما در دنیای دیجیتال، مدل برندینگ (بازاریابی) از خطی به مدلی کاملا غیرخطی تغییر کرده و فناوری دیجیتال باعث این تغییرات بوده است. با اینکه رسانه های سنتی هنوز هم نقش مهمی در معادله برندینگ بازی می کنند، اما دیگر چیز زیادی را با خود جلو نمی برند. چون دیگر مصرف کنندگان جلوی تلویزیون نمی نشینند تا تبلیغ فلان محصول را ببینند که دیگران گفته اند خوب است. تلویزیون دیگر نه تنها نخستین سرگرمی نیست، بلکه دیگر پاسخ قطعی هم به شمار نمی آید. مصرف کنندگان با شیوه های مختلفی به جمع آوری اطلاعات می پردازند ، آنها وبلاگ ها و نقد و بررسی ها را می خوانند، اخبار محصولات خوب و یا زیان بار را هم می خوانند.

در این میان ابزارهای دیجیتال بستر ایجاد ارتباط اند. طبیعت این تجهیزات رابطه ساز است. تعامل فرد با فرد، برند با فرد ، فرد با برند و مشارکت مصرف کننده در ساخت برند. رسانه های تعاملی تجربه ای غنی از برند به مصرف کنندگان ارائه می کنند. اینترنت فضای پر ازدحامی است و ما مجبوریم پیوسته امتیازات نوآوری خود را در سطح بالایی نگه داریم. در دنیای دیجیتال باید توجه بیشتری به شخصیت برند شود و شخصیتی ملموس برای برند ساخته شود و صدای شخصیت درونی برند به روشنی تعریف شود چون مصرف کنندگان میخواهند بدانند با چه کسی قرار است گفتگو و ارتباط برقرار سازند.
برندینگ

این روزها با انتقال پرشتاب حجم اطلاعات در فضای آنلاین، برندها با سرعتی بیشتر از گذشته ساخته می شوند، به ویژه اگر نیروی مثبتی از ازدحام اینترنت دریافت کنند، این نیرو به رسانه انبوه منتقل می شود. از آنجا که همه چیز در فضای دیجیتال شتاب چند برابر پیدا کرده، اگر اشتباهی صورت بگیرد سازمان دیگر فرصت برنامه ریزی اقدامات جبرانی را ندارد، پس باید برای واکنش آماده بود. این مهم است بدانیم که توانایی مصرف کنندگان در کمک به ساختن هویت برند، هم فرصتی بزرگ است و هم یک چالش به حساب می آید.

تنها داشتن صفحه یا وب سایتی در اینترنت کافی نیست بلکه باید این صفحه جذاب، کامل و در تعامل با مخاطبان باشد. اهمیت محتوا از همیشه بیشتر شده، تکنولوژی قدرت زیادی به مصرف کنندگان داده و شیوه دسترسی کاربران به این محتوا روز به روز تغییر می کند. این بدان معناست که سازمان برای تاثیرگذار بودن باید آگاهانه و دانسته بستری فراهم کند تا مردم با برند به شکلی مناسب ارتباط برقرار کنند. هدف این است که بتوانیم با چند محتوای زیرکانه آنلاین، ایده برند را بین افراد پخش کنیم و بگذاریم پویایی گفتگو کار خودش را بکند.

تغییر مدل جاری، تغییر عمیقی در تفکر سازمان ها برای آغاز فرایند برندینگ پدید آورده است. شرکت های زیرک کم کم متوجه می شوند که نباید تاکیدی بر روی کانال های ارتباطی داشته باشند و باید کار را با یک ایده کلیدی و جذاب شروع کنند. همانطور که اهمیت داشتن یک نقطه تمایز معنا دار در این دوره از زمان افزایش پیدا کرده، اهمیت داشتن یک ایده نیز چند برابر شده است. محرکی که معنی برند را به درستی منعکس کند، می تواند در کاهش هزینه های برندینگ به سازمان کمک کند. اما سردرگمی برای سازمان ها بسیار گران تمام می شود.

سازمان های صاحب برند، پیچ و مهره های میان بخش ها، آژانس ها و سایر نهاد های درگیر برندینگ را باز می کنند و به جای خطی شمردن برندینگ آنها را دور هم جمع می کنند و ایده را درست در وسط قرار می دهند و به این فکر نمی کنند که رسانه چگونه باید برندینگ را جلو ببرد، بلکه براین باور دارند که این ایده برند است که باید رسانه و دیگر قالب های نمایش برند را پیش براند. این ایده است که موفقیت می آورد نه قدرت یک راه ارتباطی خاص . مصرف کنندگان تعهدی به کانال های ارتباطی ندارند، آنها خودشان انتخاب می کنند که کجا و چگونه با یک برند تعامل داشته باشند و سازمان ها ترتیب تعاملات مشتری با برند را رهبری نمی کنند.

نگاه بازاریابی سنتی یعنی نگاه از دید بازار انبوه را باید کنار گذاشت. برندینگ دیگر فقط رسانه نیست، ایده است. باید ببینیم هریک از کانال های ارتباطی چه ارزشی دارند و چگونه می توانند مردم را به سمت برند بکشانند. ایده شما باید خط مشی سازمان دهنده شما باشد و خود را در تمام فعالیت های برندینگ نشان دهد تا مصرف کنندگان بتوانند وعده برند را از طریق تمامی کانال های ارتباطی درک کنند، چه تلویزیون، چه وبلاگ ها و تبلیغات بنری و چه ارتباطات کلامی میان خودشان.

شفافیت ایده برند حیاتی است. لازم است این ایده در ابتدا توسط افراد دخیل در فرآیند برندینگ بخوبی درک شود. اگر ایده برند در سازمان قابل درک نباشد، برای فهماندن آن به افراد خارج از سازمان با مشکل بزرگی مواجه خواهید بود. این موضوع همیشه اهمیت داشته، اما در دنیای دیجیتال اهمیتی چند برابر پیدا کرده است.

ایده برند وقتی تاثیرگذار است که برای مصرف کننده معنای مشخصی داشته باشد. ایده برند باید در هماهنگی کامل با اهداف کسب و کار باشد. کافی است بگوییم اگر موتور برند شما با استراتژی کسب و کار (یعنی شیوه درآمد زایی شرکت) همگام نباشد، شما را تا جای دوری نخواهد برد، در واقع شاید بتوانید چرخی در همان اطراف بزنید.

از ابزارهای کاربردی برندینگ و زیر شاخه آن تبلیغات دیجیتال می توان به وب سایت ها و نرم افزار های درون وب سایت ها، ابزارهای جستجو، پیام های متنی و ایمیل، وبلاگ ها، نقد و بررسی ها، تالارهای گفتگو، تبلیغات بنری، تبلیغات دسته بندی شده آنلاین، ویدیوهای ویروسی و صفحه های شبکه های اجتماعی به عنوان تنها بخشی از این ابزارها اشاره کرد.
برندینگ
ابزارهای برندینگ اثر یکسانی ندارند ، بعضی نسبت به بقیه تاثیر بیشتری روی مصرف کننده دارند، مثلا در بعضی از سازمان ها کیفیت محتوا قدرتمندترین نقش را در برندینگ بازی می کند و در بعضی دیگر امکان جستجو و بررسی سریع گزینه ها. ابزارهای دیجیتال گفته های مردم را درباره زندگی، عشق و کالاهای مصرفی زیر ذره بین می برند. مردم اگر کاملا هیجان زده نباشند، دست کم مایل اند جزئیاتی از مسائل شخصی زندگی خود را در قالب گفتار، تصاویر، ویدیوها و غیره با دیگران به اشتراک بگذارند و به فعالیت های خود سندیت بدهند. در حالی که در گذشته، پی بردن به روند فکری مشتریان بسیار سخت بود.

مفهوم کلی مسیری که مشتری به سوی برند طی می کند عوض شده است. نقشه مسیر اینترنتی مشتری – نقشه سفر مشتری – نخستین گامی است که باید برداشت تا بفهمیم مصرف کنندگان کجا درگیر تجربه برند می شوند و آنرا لمس می کنند و چه تعاملاتی احتمال بیشتری دارند تا به روابط قدرتمندتری منتهی شوند و برای مشتری و شرکت اهمیت بیشتری دارند. باید بدانیم کجا جای بازی است و کجا می توانیم برنده باشیم. برای این کار باید افراد مختلفی با مهارت ها و توانمندی های متفاوت در تیم برندینگ خود داشته باشیم. برند به عنوان حاصل تلاش های آژانس های مختلف، مشاوران، متخصصان فناوری و رسانه، متخصصان جستجو و تولید محتوا و … به مخاطب معرفی می شود. کاری که به بیش از یک نفر برای قضاوت نیاز دارد.

مدیریت تجربه های مشتری توسط برند همواره برای حفظ اعتبار برند و حصول اطمینان از تحقق ادعای برند در تمام کانال های ارتباطی لازم است. قدرت پیگیری اینکه مصرف کننده کجا و چگونه با برند تعامل دارد، یک مزیت رقابتی است که در فضای دیجیتال اهمیتش چندین برابر شده است.

از دیگر پدیده های دنیای دیجیتال این است که بازاریابی در حال ترکیب شدن هرچه بیشتر با روابط عمومی است. سازمان ها باید گفتگوی ویروسی را شکل دهند، مخاطبان مناسب خود را به شکل بهتری تعیین کنند و آنها را با برندینگ مناسبی در زمان مناسب هدف گیری کنند.

برای مطالعه بخش دوم این مقاله به این لینک مراجعه کنید.
چنانچه این مطلب برای شما مفید بود، لطفا آن را با دوستان خود به اشتراک بگذارید.

ضرورت های برندینگ و برندینگ دیجیتال- بخش دوم

برندینگ شامل زیرساخت ها، خلق و اجرای برنامه است. برندینگ کار یک نفر و حتی یک متخصص نیست بلکه کار تیم چند تخصصی است. موفقیت برند هزینه دارد، زمان بر است، درد دارد و نیاز به زیرساخت و منابع دارد و موافقت و پشتیبانی کامل مدیریت عالی سازمان را نیاز دارد.

ما در برندینگ با سه گروه از مخاطبان سروکار داریم. اول کارکنان سازمان به ویژه فروشندگان و کارمندان بخش خدمات مشتری که حامیان برند در خط مقدم هستند، دوم مشتریان فعلی و سوم مشتریان بالقوه. برای ساختن صدای یکپارچه برای برند، سخت ترین و حیاتی ترین فعالیت برندینگ این است که تمام افراد سازمان درک کنند که نقششان در سازمان بر کلیت تجربه های برندی اثر می گذارد. در نتیجه سازمان ها باید به کارمندان خود قدرت بیشتری بدهند تا بتوانند در سطوح عملیاتی تصمیمات بیشتری بگیرند.

با ورود به دنیای دیجیتال و با رشد اطلاعات و سهولت و سرعت ارتباطات، شیوه تعامل مصرف کننده و برند نیز دگرگون شده است. دنیای دیجیتال اصول برندینگ را تغییر نداده است، بلکه اصولی که همیشه از آنها پیروی می کردیم توسط فناوری دیجیتال واضح تر و پررنگ تر شده است. مردم برحسب تعداد تعامل های برندی، آگاهی خود را بالا می برند و نظراتشان درباره برندها شکل می گیرد و هیچ نظم و قافیه ای برای این شیوه یادگیری وجود ندارد. مصرف کنندگان کنترل اوضاع را بدست دارند و شبکه ها اثری بر آنها نمی گذارند. آنها برندینگ خود را جایی دریافت می کنند که دلشان می خواهد و تنها وقتی که دلشان بخواهد. یکی از دلایلی که مردم تا این حد از شبکه های اجتماعی لذت می برند این است که می توانند در این فضاها برای خود هویت بسازند و برداشت دیگران از این هویت را مدیریت کنند.از دید مصرف کنندگان، شکل و محتوای برندینگ بر مبنای یک انتخاب آگاهانه و میل به دانستن استوار است.

 ما هم مانند دیگران از شرکت کنندگان این عصر جدید برندینگ هستیم. متخصصانی که برندها را می سازند هم، اگر نه بیشتر، دستکم به اندازه مصرف کنندگان هدف شان از ابزارهای ارتباطی شخصی استفاده می کنند. پس عاقلانه است که حداقل به اندازه آنها در این موضوع آگاهی داشته باشیم.

برندینگ

دنیای دیجیتال یک خیابان دوطرفه است. همانطور که ما مصرف کنندگان را با وضوح بیشتری زیر نظر داریم تا ببینیم چه فکری می کنند، چه تجربه هایی دارند و دقیقا در فرایند خرید چه اقداماتی انجام می دهند، آنها هم برندها را با وضوح بیشتری رصد می کنند. در دنیای دیجیتال شما همانی هستید که هستید نه همانی که می گویید. فناوری دیجیتال برای تمام افراد کره زمین فرصتی برابر فراهم کرده تا بتوانند فعالیت های برند را زیر نظر بگیرند و درباره میزان تعهد آنها به وعده های برند قضاوت کنند. مانند تمام فعالیت های برندینگ، فرصت های دیجیتال بسیاری وجود دارند که می توانند تجربه مشتری را از طریق روش های متنوع و در ابعاد مختلف ارتقا دهند.

اینترنت و ابزارهای دیجیتال همانقدر که ارزشمندند همانقدر هم باید محتاطانه با آنها مواجه شد. مصرف کنندگان به راحتی به مقادیر زیادی از اطلاعات دست پیدا می کنند تا مقایسه و سبک و سنگین کردن به عنصر طبیعی فرآیند خرید تبدیل شود. وعده و وعیدها بی شمارند، اما از آنجا که میلیون ها گوش و چشم کافی هم وجود دارد، ابزارهای دیجیتال سرعت مردم در مقایسه و کشف کیفیت یا مزیت هایی که موجب تفاوت برندها می شود را چند برابر کرده اند.

توانایی شنیدن و البته دیدن دیجیتالی فعالیت های مصرف کننده و درک ریزبینانه تر علایق و نیازها و آرزوهایش باعث شده کیفیت دیدگاه سازمان ها برای اداره کسب و کار و تدوین استراتژی برندینگ چند برابر شود. در واقع این توانایی دیگر تبدیل به یک “باید” شده است. فناوری دیجیتال ما را متمرکزتر و دقیق تر کرده است. افرادی را هدف قرار می دهیم که واقعا به دنبال چیزی هستند که ما پیشنهاد می دهیم. پیش از این هیچگاه این فرصت را نداشته ایم که از دیدگاههای بی درنگ مخاطبان، آن هم با چنان شفافیتی مطلع شویم. فناوری دیجیتال مسئولیت تقویت آگاهی ما از ذهنیات مردم را بعهده دارد. اگر ندانید مردم به دنبال چه هستند چگونه می توانید جایگاه برند خود را مشخص کنید یا یک کمپین اثربخش طراحی کنید؟

مردم از ابزارهای شخصی قابل حمل دیجیتال برای برقراری ارتباط استفاده می کنند. برندها نیاز دارند جایی باشند که مردم هستند و باید زودتر از آنها آنجا باشند. دیگر موضوع این نیست که مشتری بخواهد رفتارش را تغییر دهد. بلکه موضوع این است که می توانیم به آنها برسیم یا نه؟ شیوه هایی را که پیش از این برای استفاده از رسانه یا تصمیم گیری های برندینگ مدنظر قرار می دادید را فراموش کنید. نگاه کنید، گوش بدهید و یاد بگیرید. رفتار مصرف کننده باید چراغ راهنمای شما باشد. شاید ساده نباشد ولی واقعا راه دیگری ندارید.

سازمانها کم کم از رویکرد یک برنامه عریض و طویل سالانه، یک ایده و یک زمان بندی گسترده رسانه ای فاصله می گیرند و به سمت سازگاری با فرصت های حین پرواز یعنی فرصت هایی که به تدریج و در حین اجرا کشف می شوند، می روند.

یکی از تغییرات بزرگی که سازمانها با آن دست و پنجه نرم می کنند، ابزارهایی هستند که در خارج از قلمرو آنها ظاهر می شوند. این ها وبلاگ ها هستند و یادداشت های نقد و بررسی محصولات و حرف هایی که خواسته و ناخواسته در اجتماعات آنلاین به صورت ویروسی، دهان به دهان می چرخند و محتواهایی که در خصوص برند توسط مصرف کنندگان تولید می شوند و خود را در شبکه های اجتماعی و به تدریج در سایر رسانه ها نشان می دهند.
برندینگ

یادتان باشد اگر مصرف کننده ای چیزی بخواند، ببیند یا بشنود که به نوعی به برند شما ارتباط داشته باشد، آن عنصر جزئی از ابزارهای برندینگ شما به حساب می آید، چه خوب و چه بد. کلید موفقیت برندینگ در فضاهای فردی دیجیتال، درک بهتر این موضوع است که چگونه این ابزارهای کاربردی باید یا نباید با آمیخته برندینگ ترکیب شوند یا به عبارتی بتوان ارتباط مثبتی بین مصرف کننده و برند ایجاد کرد و ارتباطات منفی را به حداقل رساند.

اگر افراد مناسبی شما را پیدا کنند و شما هم جذب و درگیرشان کنید و چیزی برای ارائه داشته باشید که ارزش به اشتراک گذاری داشته باشد، می توانید با صرف پول کمتر تاثیر بسیار بیشتری داشته باشید. محتوایی که داوطلبانه از سوی کاربر به اشتراک گذاشته شود ارزش خارق العاده ای دارد. اگر موضع سازمانتان و وعده برندتان شفاف باشد و اگر قدرت دیجیتال را به روشنی درک کرده باشید، به بودجه هنگفتی برای بازاریابی نیاز ندارید. فقط به مردم موضوعی بدهید تا درباره آن حرف بزنند و ابزاری بدهید تا نظراتشان را به اشتراک بگذارند. بدین ترتیب بخش قابل توجهی از مسیر را رفته اید.

تلویزیون و آگهی های چاپی هنوز هم نقش خود را بازی می کنند، اما بیشتر این صداها و تصویرها، واژه ها، عکس ها، خروجی های HTML، فلش، بنرها، بلاگ ها، بازی ها و گجت ها در محیط ویژه ای یافت می شوند و آن در ابزارهای ارتباطی دیجیتال است که بسیاری از مردم وقت زیادی را با آن می گذرانند. مردمی که درآن واحد با گوشی های موبایل شان پیام می فرستند، بازی می کنند، تلویزیون می بینند، اخبار مورد علاقه شان را می خوانند و در عین حال با افراد بغل دستی شان حرف می زنند یا روی تردمیل باشگاه ورزشی راه می روند و صفحه اخبار بورس را ورق می زنند.

فناوری همراه می تواند وقت آدم را تلف کند. زیرا ذهن را بی حس و حواس ما را پرت می کند و یکی از اصلی ترین عارضه های آن کاهش تمرکز است. برای همین برندها با چالش دشواری در به چشم آمدن مواجه هستند. باید نقطه تمایز معنادار، قدرتمند و ماندگارتری را انتخاب کند تا موفق شود. در میان این همه صدای ناهنجار یک صدای شاخص می تواند برندی متمایز بسازد.

برای مطالعه بخش اول این مقاله به این لینک مراجعه کنید.

ضرورت های برندینگ و برندینگ دیجیتال- بخش اول

وقتی که کارها خوب پیش نمی رود

 

دوست عزیزی دارم که از تولیدکنندگان قدیمی است و نزدیک به چهل سال است که محصولاتی با کیفیت مطلوب تولید می کند و به مشتریان محدودی که در این سالها گردآورده می فروشد. ایشان در صنعت خود با چند تولیدکننده کوچک و متوسط رقابت می کند و دلخوش است که محصولاتش بهتر از آنهاست.

او چند سال پیش با رویکرد افزایش کمیت و کیفیت محصولات خود، خطوط تولید جدیدی را وارد و نصب کرد. اما با گذشت زمان اندکی ، متوجه شد که جایی برای عرضه محصولات بیشتر به بازار ندارد و به قول ایشان بازار از این نوع محصول اشباع شده و رقابت زیاد است و این از آنجایی است که کسی برند و کیفیت ادعا شده برند را نمی شناسد و تجربه نکرده است.

دوست چندین ساله من یک مهندس مکانیک است و ذهنیت مهندسی و منطقی دارد. او فرصت چندین ساله سرمایه گذاری برای شناساندن و ایجاد ارتباطات برند با مشتریان را نادیده گرفته و آن را هزینه هایی فرض کرده که باید از آنها پرهیز کند. در واقع ایشان ندانسته بال ارتباطات برند خود را قیچی کرده ، غافل از اینکه با یک بال نمی توان پرواز کرد.

سازمان ها می بایست به خودشان یادآوری کنند که چرا باید مشتریان ، محصولی را انتخاب کنند که نمی شناسند ، هیچ تجربه ای از آن ندارند و ارتباطی با آن برقرار نکرده اند کنند. چرا باید قفسه های باارزش فروشگاه ها و یا صفحات اینترنتی فروشگاه های آنلاین، محصول ما را در کنار محصولی عرضه کنند که روزانه هزاران عدد از آن به فروش می رسد در حالی که از محصول ما شاید چند عدد هم به فروش نرسد.

اینجاست که احساس می کنیم کارها به خوبی و آنگونه که ما انتظار داریم پیش نمی رود.

در عرصه کسب و کار بشدت رقابتی امروز که با تغییرات مداوم و با سرعت به جلو می رود، هیچ توجیهی برای غفلت و عدم یادگیری نداریم. ما تغییر را سخت می پنداریم و نمی خواهیم آرامش فعلی خود را بر هم بزنیم. اما باید به یاد داشته باشیم که بزودی بازار، رقبا، شرایط محیطی و… اجبارا آرامش ما را بر هم خواهند زد که دیگر کار از کار گذشته است. این شرح حال بسیاری از سازمان های تولیدی و خدماتی است که یا ورشکسته شده اند و یا درجا می زنند.

باید توجه داشته باشیم آنچه موقعیت بهتر و بدتر آینده سازمان ما را رقم می زند، قدم های درست و نادرستی است که اکنون برمی داریم. ما باید بتوانیم به صراحت بگوییم که کجاییم و در چند سال آینده به کجا می رویم و چگونه می رویم. اگر نتوانیم جوابی بدهیم یعنی هیچ استراتژی و برنامه روشنی نداریم و مشکلی وجود دارد.

در حال حاضر ما بیشتر از مهندسان – خیلی بیشتر – به مدیران استراتژیست و متخصصان حرفه ای حوزه برندینگ و مارکتینگ نیاز داریم تا بلند مدت فکر کنیم و بلند مدت عمل کنیم (نه فقط برروی کاغذ بلکه در عمل) ، نیازهای مخاطبان را بشناسیم و با توجه به شرایط محیط و عملکرد رقبا عکس العمل درست و به موقع نشان بدهیم. ما باید تغییرات را بشناسیم و قدم های درستی در شناخت خود، محیط کسب و کار(خرد-کلان)، مخاطبان ، رقبا، چالش های بالقوه پیش رو، طراحی استراتژی های اثربخش، امکانات ارتباطی جدید و ارزیابی و بهبود استراتژی ها برداریم.

امروزه تقریبا در تمامی کسب و کار های شناخته شده رقابت بالایی وجود دارد و اگر در این عرصه برند نباشیم ، گویا اصلا در بازار وجود نداریم و این در حالیست که 67 درصد ثروت شرکت های برتر ناشی از ارزش ویژه برند آنهاست. توجه داشته باشیم کسب و کاری که فقط پول داشته باشد، کسب و کار فقیری محسوب می شود.

نام تجاری (مارک) بر روی محصول قرار می گیرد و قابل دیدن است و ایجاد آن نهایتا یک هفته به طول می انجامد و فقط حمایت های قانونی را نیاز دارد. اما برند دیدنی نیست و در ذهن و قلب مردم قرار می گیرد و ایجاد آن یک عمر طول می کشد و حمایت های متنوع و پیچیده ای را لازم دارد.

ما به راحتی می توانیم با بکارگیری تکنولوژی درعرض حداکثر چندین ماه به مزایای عملکردی محصولات رقبا دست پیدا کنیم، ولی به راحتی و به سرعت نمی توانیم در قلب و ذهن مخاطبان جای بگیریم و این مزیتی است که براحتی نمی توان آن را کپی کرد.

برند تعهد یا وعده ای است که محصولی یا خدمتی را به مصرف کننده پیوند می دهد. برندها مفاهیم ضمنی هستند که وقتی مثلا در مورد نوع خاصی از بیسکوییت یا شکلات صحبت می شود، خود را نشان می دهد و تمام ذهنیت شما درباره آن برند در مغز شما پدیدار می شود. در سوی دیگر برندینگ قرار دارد که عبارتست از تمامی فعالیت های سازمان و شرکایشان برای اینکه مشتری را وادار کنند درباره برند فکر کند و وقتی راجع به محصولی که ما هم تولید می کنیم فکر می کند، به یاد برند ما بیفتند. و این یعنی اینکه شما بتوانید فروشی بیشتر به مشتریان بیشتر و به قیمت بالاتر و برای سالهای زیاد داشته باشید.

برندینگ مدل تکامل یافته مارکتینگ است. مارکتینگ بر ایجاد سهم بازار بیشتر و ایجاد عوامل مشهود تاکید دارد و اغلب استراتژی های مبتنی بر پروموشن و کاهش قیمت را دنبال می کند و بر نتایج کوتاه مدت تمرکز دارد. در حالی که برندینگ علاوه بر انجام وظایف مارکتینگ بر ایجاد سهم ذهنی و قلب تاکید دارد و برروی عوامل نامشهود و نتایج بلند مدت تمرکز دارد. برندینگ را نباید با تبلیغات اشتباه گرفت چون تبلیغات یکی از چندین ابزار برندینگ است و همانطور که فروش معادل بازاریابی نیست، تبلیغات هم برندینگ نیست.
برندینگ

 

برندینگ دو رکن اصلی دارد: رکن اول وعده ایست که برند بر پایه یک مزیت عملکردی و مزایا و قابلیت های مشهود محصول می دهد. رکن دوم که اهمیت آن خیلی بیشتر از رکن اول است براساس توجه به ارتباطات (عوامل نامشهود) و جایگاه سازی و ایجاد تصویر ذهنی است و نگاه برون گرا دارد. قدرتمندترین برندها بر پایه رابطه ها استوارند. برندها جدای از منطق و مزیت عملکردی، در سطوح احساسی به مذاق مصرف کننده خوش می آیند. مردم با درونشان به شما گوش می دهند. اگر ارتباطی درونی با آنها برقرار کنید می گویند: کافی است، دیگر لازم نیست باقی را بگویید، فهمیدم (این یعنی برندینگ). ولی اگر ارتباطی درونی برقرار نشود، دیگر فرصتی برای ارائه جزئیات باقی نمی ماند.
مردم با احساساتشان به برندها گوش می دهند و اگر در سطح احساسی جذب نشوند، هرگز جذب نخواهند شد. برای ایجاد رابطه باید جنبه های احساسی را تعریف و بوجود آورد ، گفتن اینکه ما خوب و دوست داشتنی هستیم کافی نیست، مهم این است که آن شخصیت متمایز را به وضوح نشان دهیم.

برندینگ و مارکتینگ

از ابزارهای پایه ای برندینگ می توان به رنگ ها، نشان های تجاری، دایره واژگانی که باید در متون تبلیغاتی به کار رود، استانداردهای گرافیکی، فونت هایی که انعکاس دهنده برند باشند، بسته بندی و… اشاره کرد. اینها خوب هستند اما تا وقتی که سازمان نتواند روشن کند که چه عواملی صفات تشخیص برندش را می سازند، متمایز نشان دادن برند در بازار سخت تر می شود و مصرف کننده نیز با دشواری می فهمد که با چه کسی طرف است و کار برای آنهایی که برندینگ را برعهده دارند بسیار سخت می شود و نمی توانند نقاط ارتباط با برند را با ویژگی های برندی پر کنند.

5 نکته کلیدی در ایجاد هویت بصری برند

اگر می خواهید تاثیر ماندگاری بر روی مخاطب مورد نظرتان بگذارید، اتخاذ تصمیمات درست در خصوص هویت بصری برند بسیار مهم و حیاتی است. در ادامه پنج نکته در این خصوص بیان می کنیم که حتما باید آنها را درنظر داشته باشید:

1.انتخاب اسم مناسب برای برند:

اگرچه نام گذاری مناسب از نظر فنی جزئی از فرآیند طراحی هویت بصری برند محسوب نمی شود، اما اسم برند همچنان به عنوان یک عنصر بصری در نظر گرفته می شود. اسم برند فقط نباید از نظر تلفظ صحیح و آسان باشد بلکه باید دید درستی از آن برند به مصرف کننده بدهد. حتی اگر تیم طراحی گرافیک قدرتمندی هم داشته باشید با انتخاب یک اسم ضعیف برای برند خود ممکن است فرصت بوجود آوردن یک هویت بصری مناسب برای برند خود را از دست بدهید.

2.ایجاد یک سبک بصری سازگار و پایدار:

تمام عنصرهای برند باید به طور سراسری از یک سبک بصری سازگار و یکپارچه پیروی کنند. برای مثال اگر سبکی برای طراحی هویت بصری برند درنظر گرفته شده که بسیار جذاب و کاربرپسند است، پس باید این سبک را به تمام عناصر بصری اعمال کنیم.

برای کمپین های تبلیغاتی می توان در برخی موارد استثنا قائل شد، اما هویت برند باید همواره یکسان باشد. به همین دلیل سبک بصری را همواره باید در یک راستا بطور سازگار و پایدار حفظ کنیم.

3.ایجاد یک لوگوی مناسب:

لوگو یک تصویر نمادین از برند است. لوگوها می توانند به سرعت در مورد کسب و کار شما، ماموریت و خدماتی که شما ارائه می دهید به کاربران اطلاعات مفیدی بدهند. یک شرکت بدون داشتن لوگو هیچ شانسی برای تحت تاثیر قرار دادن مخاطبان موردنظر خود ندارد.

لوگو مهم ترین و ارزشمندترین عنصر در هویت بصری برند شماست. بنابراین در هنگام اختصاص بودجه برای برند و استخدام کارمندان جدید، این نکته را در ذهن خود داشته باشید.

4.توجه به رنگ:

رنگ ها می توانند نقش مناسبی در تمایز برند و شناسایی هویت آن برای کاربران ایفا کنند. رنگ ها احساسات ما را تحت تاثیر قرار می دهند و به ما در تشخیص برندهای رقابتی کمک می کنند.

با دانستن این مطالب، لازم است که پیش از تصمیم گیری برای انتخاب یک رنگ سازمانی مناسب برای هر برند تحقیقات قابل توجهی صورت بگیرد.

5.انتخاب تایپوگرافی مناسب:

تایپوگرافی مربوط به سبک و ظاهر فونت هایی است که به عنوان بخشی از هویت بصری برند شما مورد استفاده قرار می گیرند. انتخاب تایپوگرافی مناسب می تواند تاثیر قابل توجهی بر تصمیم گیری های مصرف کنندگان در خرید از شما داشته باشد. همچنین پیام برند شما را به شکل بهتری در میان کاربران گسترش می دهد.

انتخاب فونت مناسب می تواند پیام های موردنظر شما را تحت تاثیر قرار دهد و این باید با کلیت هویت بصری برند شما مطابقت داشته باشد. از طرف دیگر انتخاب فونت نامناسب می تواند فاجعه بار باشد. به عنوان مثال انتخاب فونت معروف Comic Sans در ایجاد هویت بصری برند اصلا مناسب نخواهد بود

تفاوت هویت بصری و برندینگ

راههای زیادی برای تعریف برندینگ وجود دارد. اما موضوع برندینگ چیزی نیست که آن را بتوان تنها در یک خط و به طورخلاصه نوشت.اگرچه جف بزوس، مالک شرکت آمازون می گوید: “برند چیزی است که مردم درباره شما می گویند، زمانی که شما در جمع آنها حاضر نیستید.” این نقل قول بیانگر این مفهوم کلی است که نام تجاری به مراتب فراتر از لوگوی شماست و در واقع عمدتا از چیزهایی غیرواقعی تشکیل شده است.

در پروسه برندینگ، اغلب صاحبان کسب و کار زمان و هزینه زیادی را بر روی طراحی و ساخت لوگو صرف می کنند. در حالیکه طراحی و ساخت لوگو تنها بخشی از روند برندینگ آنها را کامل می کند.

کلمات برندینگ و هویت بصری اغلب به جای یکدیگر استفاده می شوند، اما در واقع شباهتی به یکدیگر ندارند. در این نوشته میخواهیم به بررسی این دو مفهوم و تفاوت های آنها با یکدیگر بپردازیم تا به شما کمک کنیم درک بهتری از برندینگ خود داشته باشید.

هویت بصری چیست؟

هویت بصری و برندینگ واژگانی هستند که غالبا فرآیند ایجاد یک برند برای کسب و کار شما را شرح می دهند، اگر چه این دو کلمه در معنا با هم فرق دارند. یک هویت بصری، جنبه بصری برندینگ است که شرکت ها برای ایجاد احساسات و تجارب خاص با برند ایجاد می کنند. هویت بصری شامل هر عنصر بصری است که در برند شما وجود دارد از قبیل لوگو، فونت ها و عکس ها و شما از این المان های بصری برای ارتباط با برند خود استفاده می کنید.
برندینگ و هویت بصری

اشتباه بزرگی که صاحبان کسب و کار مرتکب می شوند این است که گمان می کنند برندینگ تنها طراحی یک لوگو است، در حالیکه تنها بخشی از آن است و برندینگ چیزی بسیار فراتر از صرفا طراحی لوگو است.

هویت بصری شما تنها بخشی از برندینگ شماست که پیام کلی، ارزش ها و وعده های برند شما را از طریق هرچیزی که بصری است، به اطلاع مخاطبانتان می رساند.

برندینگ چیست؟

همانطور که پیشتر گفته شد، تعاریف زیادی برای برندینگ وجود دارد. یکی از بهترین و کامل ترین تعریف ها برای برندینگ بدین شرح است:

یک برند مجموعه ای از انتظارات، خاطرات، داستان ها و روابط است که سبب تاثیرگذاری بر تصمیم مصرف کننده برای انتخاب یک محصول یا خدمات و ترجیح دادن آن به محصول مشابه دیگری می شود. اگر مصرف کننده قرار نبود پولی برای محصول بپردازد، در اینصورت تفاوت و ارزش برندها برای مشتریان مشخص نمی شد و به عبارتی اصلا برند وجود خارجی نداشت.

برند شما از تمامی موارد ملموس و غیرملموس بوجود می آید که باعث ایجاد تجربه و دیدگاه کلی در کاربران می شود و می توانند با آن تعامل برقرار کنند. این مورد خود شامل هویت بصری، تن صدا، وعده های تجاری و ساختار کلی برند شما می شود. هدف شما در نهایت این است که احساسات مخاطبانی را که می خواهید با برند شما در ارتباط باشند را تحریک کنید.

هنگامی که شما به برند “نایک” فکر می کنید، ناخودآگاه به یاد جدیدترین تکنولوژی ها و نوآوری های ورزشی میفتید. هنگامی که به برند “اپل” فکر می کنید، حس خلاقیت و تفکرهای متفاوت به ذهنتان خطور می کند. برند شما در ذهن مصرف کنندگان باقی خواهد ماند و این بستگی به خودتان دارد که چگونه خود را به مصرف کنندگان معرفی کنید و در خاطر آنها ماندگار شوید.

جمع بندی

ایجاد یک برند برای کسب و کار، چیزی بسیار بیشتر از ساختن یک لوگو است. این عمل شامل کارهای زیادی از جمله ساخت هویت بصری، ایجاد شخصیت برند و رساندن صدای خود به عنوان یک کسب و کار به گوش مخاطبان هدف است.

برندینگ شما تاثیر احساسی زیادی در تصمیم گیری مصرف کننده دارد. اغلب افراد به منظور آشنایی با یک برند نسبت به خرید محصول آن برند اقدام می کنند. اگر برند خود را به طور کامل توسعه ندهید، ممکن است احساساتی را که توقع داشتید نتوانید در میان مصرف کنندگان ایجاد کنید.

در پایان باید خاطرنشان کنیم که بهتر است صاحبان کسب و کار از یک مشاور در زمینه برندینگ بهره بگیرند تا در کلیه مراحل برندینگ بتواند راهنمایی های لازم را به آنها ارائه دهد.

چنانچه این مطلب برای شما مفید بود، لطفا آن را با دوستان خود به اشتراک بگذارید.